۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

محی‌الدین حائری شیرازی، از یهود تا انجمن حجتیه




زیبارویان تلویزیون روزه را باطل می کنند "

محی‌الدین حائری شیرازی ۱۶ شهریور ۱۳۸۷




محی‌الدین حائری شیرازی از خاندان‌های روحانی قدیمی و شناخته شده فارس، مانند دستغیب و محلاتی و فالی و آیت‌اللهی و غیره، نیست. پدر وی، شیخ عبدالحسین حائری، روحانی گمنامی در شیراز بود.پدر شیخ عبدالحسین فردی است به‌نام محمدطاهر که گویا در کربلا زندگی می‌کرد. محمدطاهر به شیراز مهاجرت کرد و از یکی از خاندان‌های تاجر شیراز، موسوم به نمازی، زن گرفت. خانواده فوق در دوران رضا شاه نام خانوادگی «حائری» را برگزید. (گفتگوی آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی با کیهان فرهنگی، سال بیستم، شماره 207، دی 1382، ص 6)
نام دیگر کربلا، یا مکان مرقد امام حسین (ع)، «حائر» است. نام «حائر» از حیره، شهر باستانی کلدانی، منشاء گرفته که در همین مکان واقع بود. کسانی که در کربلا متوطن بودند گاه نام خانوادگی حائری را برمی‌گزیدند مانند آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی. آیت‌الله حائری یزدی در روستای مهرگرد، واقع در میبد یزد، به دنیا آمد و پس از تحصیل در اردکان و یزد در هیجده سالگی به عتبات رفت و مدتی در کربلا و سپس سامرا ادامه تحصیل داد.

شیخ محی‌الدین حائری شیرازی اندکی پس از شهادت آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب (20 آذر 1360)، از 10 دی 1360 تا اوائل بهمن 1387، حدود بیست و هفت سال، ابتدا امام جمعه شیراز و پس از شهادت آیت‌الله ربانی شیرازی (17 اسفند 1360) نماینده ولی فقیه در فارس نیز شد. او در این دوره طولانی اقتدار فراوان کسب کرد و شبکه‌ای خانوادگی از مدیران را در فارس پایه‌گذاری نمود. حائری شیرازی به تأسیس حوزه علمیه و پرورش طلاب و نخبگان اقدام نکرد و بیش‌تر اوقات خود را مصروف به طرح «فلاحت در فراغت» نمود. مؤسسه فوق و شرکت‌های اقماری آن بخش عمده اراضی مرغوب دولتی و حتی خصوصی و مراتع عشایر را در اطراف شیراز به قطعات کوچک تفکیک کرده و فروختند.

مکانی که خانه حائری شیرازی در آن واقع بود. قلب محله کلیمی‌های شیراز. از کوچه‌ها و خانه‌های قدیمی چیزی بر جای نمانده.

انجمن مبارزه با بهائیت (حجتیه) می‌خواست برای نوجوانان و جوانان، بدون ذکر نام این انجمن، جلسه‌ای راه‌اندازی کند. مسجد متروکه شمشیرگرها را، که مجاور خانه علی‌محمد باب، بنیانگذار فرقه بابی، در محله شمشیرگرها بود، برگزیدند. این مکان در اصل مسجد نبود. در گذشته خانه یک یهودی بود که ابتدا بابی‌ها، برای تردد مخفیانه به خانه باب، خریدند و سپس مسلمانان آن را به مسجد تبدیل کردند.

حائری در بازجویی‌های ساواک روحیه‌ای به شدت ضعیف نشان داد. آن‌گونه که چهره‌های سرشناس دستگیرشدگان می‌گویند، در بازجویی هر چه می‌دانست گفت و اعترافاتش به شکنجه شدید برخی از بازداشت‌شدگان انجامید.

تسلط حائری بر زبان عبری و فقه یهود است. چهارشنبه 11 دی 1387/ 31 دسامبر 2008 حجت‌الاسلام و المسلمین سید معزالدین حسینی‌الهاشمی، برادر همسر حائری شیرازی، در برنامه «سالکان نور»، که از شبکه سه تلویزیون ایران پخش می‌شود، گفت: «علمای علم یهود هر وقت گیر می‌کردند در تورات و ترجمه تورات و لغات عبری به ایشان مراجعه می‌کردند که مواردی‌اش ثبت شده است.»



علی ایزدی، که معلوم نیست چرا حائری در حوالی نیمه دهه 1340 مدت‌ها در مزرعه او کار می‌کرد، فراماسون بود. در گزارش‌های ساواک فارس به تهران، از 6 اسفند 1349 تا خرداد 1357، از علی ایزدی، در کنار کسانی چون مهندس میرعزیز ملجأیی (رئیس‌ اطاق بازرگانی‌ شیراز و رئیس‌ کارخانه‌های قند کوار و مرودشت و فسا) و دکتر ازلی (رئیس بیمارستان میسیونرهای انگلیسی معروف به «بیمارستان مرسلین»)، و علی‌اکبر خلیلی و دکتر ذبیح قربان و دکتر فرهنگ مهر و کامبیز قربان و پرویز قوامی و حبیب‌الله قوامی و دیگران، به عنوان شرکت‌کنندگان در جلسات لژ شیراز یاد شده است.

وبسایت "عبدالله شهباری"،تاریخنگار و پژوهشگر

محمد صادق (محی‌الدین) حائری شیرازی کیست؟

پیرامون سوابق شیخ محمد صادق (محی‌الدین) حائری شیرازی و حضور وی در انجمن حجتیه و حتی تبار او (بنا به تحقیقات مورخان)، بحث زیادی به میانه رفته است. اما گفتار امروز ما فعلا پیرامون عملکرد این روحانی قدرتمند فارس، بعد از شهادت آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب در آذر ماه سال ۶۰ و طی حدود سه دهه نمایندگی ولی فقیه در فارس، امامت جمعه شیراز، نمایندگی مجلس، نمایندگی خبرگان و سِمَت های مختلف می باشد. البته در گفتار امروز مجالی برای پرداختن به مواردی چون اظهارات وی پیرامون مسائل اجتماعی و اقتصادی و بین المللی نیست. شاید وقتی دیگر…

از انجمن حجتیه تا زمین خواری

این عضو مجلس خبرگان که هفته گذشته با حضور در شبکه خبر و طی خطابه ای تلویزیونی، صراحتا خواستار اعدام معترضان شده، کسی ست که به جرات می توان او را از پدر خواندگان شبکه های مافیایی کشور و خطه فارس طی سه دهه اخیر نامید. چندی پیش عبداالله شهبازی، یکی از محققان و مورخان کشور، در جزوه ای تحقیقی بنام «زمین و انباشت ثروت»، همراه با افشای سوابق تکان دهنده و روابط محفلی حائری شیرازی، از سودهای نجومی وی از راه “فساد مالی”، “زمین خواری” و زد و بندهای صورت گرفته تحت عنوان طرح «فلاحت در فراغت» پرده برداشت. از قرار معلوم در جریان این طرح بود که باند حائری

بخش عمده ای از اراضی مرغوب دولتی و حتی خصوصی و مراتع عشایر در اطراف شیراز، به قطعات کوچک تفکیک، فروخته و به جیب زده شد و اَحَدی هم حق پیگیری موضوع را نداشته و ندارد. در نتیجه آن تحقیقات، بالغ بر دهها موارد از فساد، زمین خواری، سرکوب، پایمال کردن حقوق شهروندان افشا شد و نویسنده و محقق آن نیز تحت فشار و بازداشت و تهدید قرار گرفت.

نقش حائری در کسب مقام رهبری توسط آقای خامنه ای

پس از فوت رهبر فقید انقلاب در بهار ۶۸ و آغاز بحث پیرامون جانشینی وی و طرح “شورایی شدن رهبری”، سخنرانی و تلاش حائری برای به قدرت رسیدن سید علی خامنه ای، بسیار جنجالی و تاثیر گذار بود. خود وی در این زمینه می گوید “بنا به اعلام نایب رئیس مجلس خبرگان (هاشمی رفسنجانی)، به عنوان اولین مخالف شورایی شدن رهبری سخنرانی کردم…هیچ کس گمان نمی کرد تعداد مخالفان شورایی شدن رهبری زیاد باشد و پس از سخنرانی من و زمانی که نام رئیس جمهور وقت (خامنه ای) در نامها برده شد، چهار پنجم نفرات به نفع او قیام کردند و بدین ترتیب وی به مقام رهبری رسید .”

دفاع تمام قد از احمدی نژاد

با اینکه طی چهار سال گذشته محمود احمدی نژاد مورد حمایت و دفاع حائری شیرازی قرار داشت، اما دفاع تمام قد از او را بهمن ماه سال گذشته و در مراسم کنگره بزرگداشت آیت‌الله صدوقی همگان شاهد بودند. آنجا که پدر خوانده با بیان اینکه “احمدی‌نژاد در موضع‌گیری‌ها پا به پای رهبری می‌آید”، خاطرنشان کرد “مقام رهبری می‌بیند که در عالم احمدی‌نژاد حرفی می‌زند که در اندام یک رئیس جمهور اسلامی است، این را می‌شود کنار سیدحسن نصرالله و اسماعیل هنیه گذاشت. بعد هم گفت که مساله؛ مساله شاه سلطان حسین‌ها است. در انتخابات آینده مواظب اینها باشید.”

وی بلافاصله پس از تقلب بزرگ و کودتای انتخاباتی خرداد ماه امسال نیز، با اعلام این نکته که “تبعیت از رهبری در تبعیت از رئیس جمهور است”، خطبه های نماز جمعه ۲۹ خرداد را مورد توجه قرار داد و خطاب به رهبری گفت “خطبه شما در تعقیب حضور ۸۵ درصدی مردم با آن آزادی مطلق و بالاتر از آن، نشان از عبور امت با امام خود از مرحله‌ای و کلاسی به کلاس بالاتر است. مساله، مساله گرفتن آتش در دست است و این ایام آخرالزمان است.” وی مرداد ماه و در پنجمین همایش دکترین مهدویت خاطرنشان کرد “اینکه ولایت فقیه از رییس جمهور حمایت می کند به دلیل داشتن شهامت به دست گرفتن آتش است و ملت باید در حمایت از رییس جمهور از نظر ولی خود تبعیت کند… از آنجا می گویم رئیس جمهور آتش را در دست گرفته است که ما سالها گمان می کردیم درحادثه هولوکاست ۶ هزار یهودی کشته شده اند اما رییس جمهور آمد و گفت افسانه است و این یعنی همان آتش را در دست گرفتن. “

شاید به پاس همین تلاش ها بود که رئیس دولت کودتا، این حامی خود را به سِمَتِ «استاد اخلاق دولت دهم» منصوب کرد و انتصاب وی به عضویت در هیأت‌ رئیسه فدارسیون تیراندازی نیز بی ربط با حمایت های وی از احمدی نژاد و حمله به مخالفین کودتا نباشد.

دفاع از پارادایم قتل، خشونت عریان و کشتار مخالفان

معرفی سه تن از شاگردان «درس اخلاق» حائری شیرازی و سوابق و عملکرد آنها، کمک زیادی به شناخت تفکر و نگاه وی به دین و حکومت خواهد کرد. علی فلاحیان وزیر پیشین اطلاعات، روح الله حسینیان (خسرو خوبان) رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی و نماینده خشونت طلب مستعفی مجلس و حیدر مصلحی وزیر اطلاعات فعلی، هر سه از شاگردان حائری بودند. وی بلافاصله بعد از فریادهای “اعدام اعدام” در نمایش نهم دی و همزمان با تلاش حسینیان و ۳۵ نماینده دیگر برای تسریع اجرای احکام اعدام بازداشت شدگان، در رسانه ملی – و مصادره شده کشور- حاضر شد و خاطرنشان کرد “بازداشت افراد باعث عزیز شدن آنها می شود و نباید با دستگیری معترضین سبب عزیز شدن آنها شوید، فقط آنها را بکشید.” استاد جدید اخلاق برای دولت دهم، در خطابه تلویزیونی فوق الذکر، دو بار صریحاً به حامیان کودتا و ارگان های سرکوب دستور داد تا جائیکه می توانند معترضین را بکشند و هر چه بیشتر بکشند بنفع نظام است.

تحلیلگران بر این باورند که تفکر حائری شیرازی، مصباح یزدی، محسنی اژه ای، جنتی، علم الهدی، یزدی و احمد خاتمی بی تاثیر بر پرونده معترضین زندانی نیست.

جرس

حجتیه» انجمنی فراتر از یک لژ فراماسونری

هیچکس نمی گوید "حجتیه" در سالهای بعد از انقلاب و بویژه سالهای پس از آیت الله خمینی چه ساختاری داشته و یا پیدا کرده است.

انجمن حجتیه با هدایت محافل انگلیسی تاسیس شد تا در جامعه شیعه و ایرانیان نفوذ کند. دکتر شریعتی این مسئله را خیلی زود کشف و شناسائی کرد و علت مشکل پیدا کردن گروهی از روحانبیت با مرحوم شریعتی همین نکته بود. مرگ مشکوک شریعتی زیر سر همین فرقه بود. در زندان یکی از همین قرص ها و داروهائی که بعدها در جمهوری اسلامی باعث بیماری فوری و مرگ فوری تر عده ای شد به او هم خورانده شد و سپس آزادش کردند تا بیرون از زندان بمیرد.

آیت الله منتظری بیش از هر مرجع مذهبی مورد کینه و نفرت انجمن حجتیه بود. ماجرای کتاب "شهید جاوید" که آیت الله منتظری با جسارت بر آن تقریض نوشت و آن را تائید کرد. مطابق این کتاب امام حسین برای رسیدن به حکومت قیام کرد و در این راه کشته شد و جاوید شد. این نظر خلاف آن نظری است که مرتجعین و انجمن حجتیه همسو با دربار شاهنشاهی مروج آن بود. یعنی امام حسین آگاهانه برای شهادت خود را به کشتن داد! بر سر این دو برداشت از کشته شدن امام حسین و مخالفتی که انجمن حجتیه با این کتاب و مضمون آن داشت، آیت الله شمس آبادی که پیش از انقلاب از بزرگان حوزه علمیه اصفهان و مورد تائید دربار و ساواک بود، ترور شد. سرشناس ترین فرد تیم ترور "سید مهدی هاشمی" بود که در گام اول توطئه حذف آیت الله منتظری او را که مسئول نهضت های رهائی بخش در سپاه پاسداران بود بازداشت، شکنجه، ناچار به اعتراف و سپس بدستور ریشهری و با عجله اعدام کردند. بی سر و صدا مقبره ای برای آیت الله شمس آبادی برپا کردند تا بتدریج تبدیل به امام زاده اش کنند. چنین نیز کردند و یکی از اولین زیارت کنندگان مقبره شمس آبادی که نامش در لیست روحانیون درباری و همکار ساواک بود شخص علی خامنه ای بود

این انجمن زیر فشار آیت الله خمینی خود را منحل اعلام کرد و برخی وزرای کابینه های اول انقلاب که مستقیما وابسته به این انجمن بودند، - مانند علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش- از کار کنار گذاشته شدند. اما این انجمن نه تنها منحل نشد و کادرهای قدیمی اش – مانند علی اکبر پرورش، سید حسین سجادی و سید حسن افتخار زاده سبزواری- نه تنها کناره گیری سیاسی نکردند، بلکه ساختار جدید انجمن حجتیه را مانند یک "لژ" سازمان دادند. سازمان های موازی با اسامی مختلف درست کردند. از جمله "بنیاد غدیر" و یا "موسسه افکار آیت الله خمینی" که در واقع موسسه افکار حجتیه است اما این نام را برای آن انتخاب کردند تا حساسیت ایجاد نکند. اولی را آیت الله خزعلی بنیانگذاری کرد و دومی را آیت الله مصباح. فراموش نکنیم که آیت الله احمد جنتی نیز از کادرهای قدیمی همین انجمن است که شورای نگهبان را به یکی از سازمان های وابسته به لژ مخفی حجتیه تبدیل کرد.



شیخ محمود حلبی(محمود ذاکر زاده تولائی) بنیانگذار انجمن حجتیه که خطیبی توانا بود و بیش از یک دهه در جمهوری اسلامی همچنان پیشنماز یکی از مساجد جنوب شهر تهران بود و اعتبار خود را نزد مریدانش مانند "قطب" حفظ کرد، در اواخر دهه 1376 و در سن 80 سالگی در گذشته و در ابن باویه به خاک سپرده شد. او تا کودتای 28 مرداد در مشهد بالای منبر می رفت و پس از آن ناپدید شد تا آن که درتهران سروکله اش پیدا شد و انجمن حجتیه را با موافقت دربار شاهنشاهی پایه گذاری کرد. انحراف از مبارزه با دربار شاهنشاهی و تمرکز روی قشریت مذهبی و تائید ادامه رژیم شاه با این توجیه که این رژیم و فساد آن جاده را برای ظهور امام زمان هموار می کند، هدف این انجمن بود.در سالهای اخیر بسیاری از سخنرانی های او را جمع آوری کرده و در سایت http://qaaem.com/Old_Site/doc_sound_sokhanrani_tavlaaie.htm قرار داده اند. شما دراین سخنرانی ها، به آسانی احمدی نژاد و مصباح یزدی را می یابید.

او بنیانگذار آن "تفکر امام زمانی" است که احمدی نژاد، رحیم مشائی، مصباح یزدی، احمد جنتی، خزعلی و ... بر جمهوری اسلامی حاکم کرده اند. گروه فرقان که درهمان ابتدای جمهوری اسلامی آیت الله مطهری را ترور کرد، از شکم انجمن حجتیه بیرون آمد و رهبر روحانی آن "میلانی"، برای به گور بردن اطلاعاتش، در زندان جمهوری اسلامی همان سرنوشتی را پیدا کرد که سعید امامی پیدا کرد. از این ترورهای مافیائی، تا کودتای 22 خرداد، در تمام حوادث 31 سال اخیر، ردپای سازمان های مخفی این انجمن را باید پی گرفت. حتی در انفجارها و ترورهائی که بدست مجاهدین خلق اما با نفوذ و هدایت همین انجمن صورت گرفت و میدان را برای روحانیون و کادرهای غیر روحانی وابسته به این انجمن خالی کرد. دراین 30 سال آنها کادر به خارج اعزام کردند تا تحصیلات عالیه کرده و برای اشغال پست های وزارت و وکلالت به ایران باز گردند. امثال محمدعلی رامین، که مبتکر هولوکاست شد و اکنون در وزارت ارشاد اسلامی تیغ به گلوی مطبوعات بی جان جمهوری اسلامی می کشد و یا کامران دانشجو وزیر علوم و دهها و صدها کادر علنی شده و مخفی از جمله همین دوره دیده ها و تحصیل کرده های حجتیه در سالهای تربیت کادر برای قبضه جمهوری اسلامی اند.

این که محافل یهودی تباران درون حاکمیت جمهوری اسلامی چه پیوند و ارتباطی با سازمان های مخفی انجمن حجتیه دارند، نکاتی است که تاریخ و یا حوادث تکاندهنده و زیر و رو کننده در ایران و در جمهوری اسلامی روشن خواهد کرد.



در این لژ احترام پیشکسوتان اما و اگر ندارد. یک واجب سازمانی است که تعلل و چشم پوشی از آن جزای مرگ دارد. مناسبات درونی حجتیه، مناسبات حزبی و کارگزارانی و جبهه مشارکتی و از این حرف های مدرن و حزبی نیست. وقتی قاضی و بازجو شدی و در پست های کلیدی نظامی و قضائی و اقتصادی و شورای نگهبان قرار گرفتی باید تابع تصمیم "لژ" باشی. انسجام درونی آن را با همین انسجام خدشه ناپذیر اگر حفظ نکرده بودند، امروز رهبری و دولت و قوه قضائیه و نیروی نظامی و حاکمیت جمهوری اسلامی را به چنگ نیآورده بودند.

در هفته های اول پیروزی انقلاب، آیت الله خزعلی به نیابت از شیخ محمود حلبی – رهبر و بنیانگذار حجتیه- که آیت الله خمینی حاضر نبود سایه اش را هم ببیند، چه رسد به خودش، رفت نزد آقای خمینی و پیام حلبی را به ایشان داد. آن پیام این بود که حجتیه 30 هزار کادر دارد که می تواند آن را در خدمت جمهوری اسلامی قرار دهد. آقای خمینی فورا این پیشنهاد را رد کرد و گفت که انقلاب احتیاجی به این کادرها ندارد. مدتی بعد هم که اختلاف بر سر احکام اولیه و حکم حکومتی بالا گرفته بود و شورای نگهبان چوب لای چرخ مجلس خط امامی و میرحسین موسوی گذاشت، آقای خمینی نامه ای کوتاه برای این شورا که در آن احمد جنتی و آیت الله خزعلی حضور داشتند نوشت و این جمله تاریخی را در آن گنجاند: "مواظب باشید، اینها- حجتیه- اگر مسلط شوند همه چیز را برباد خواهند داد".

آن مناسبات درونی و مافیائی "لژحجتیه"، بی سر و صدا به کار خود ادامه داد و نفوذ خزنده را سازمان داد. روحانی برای آینده تربیت کرد، این روحانیون را دراختیار علی خامنه ای گذاشت تا در سپاه و بسیج و نمایندگی های رهبری در ارگان های مختلف و نماز جمعه ها به خدمت بگیرد. پسران خامنه ای را زیر پر و بال گرفت و عمامه بر سرشان گذاشت و آنها را تابع خود کرد. حجتیه در تمام ارگان ها، شروع به جلب و جذب و تربیت کردند. فرماندهان سپاه را زیر پر و بال خود گرفت و آنهائی را که به راه نمی آمدند تصفیه کرد. همین کار را با نیروی انتظامی و بسیج کرد. همین است که حالا وقتی فرماندهان هر سه نیرو دهان باز می کنند، گوئی یک نوار ضبط صوتی را باز کرده اند. از دهان همه آنها یک صدا بیرون می آید. همه مثل هم فکر می کنند و مثل هم سخن می گویند. قطب نما، همان "لژ" پنهانی است که چند تنی از آنها شناخته شده اند و بقیه مخفی. امثال مصباح یزدی به روز و رو به آینده است و امثال آیت الله خزعلی به دیروز است و رو به پایان، اما مناسبات مافیائی درون این لژ، مستحکم تر از لژفراماسونی عمل می کند، چنان که امثال آیت الله خزعلی تا زنده است، حتی می توان از رانت او بهره گرفت و به نفع جنبش سبز قلم زد. یعنی همان کاری که دکتر خزعلی می کند و دستش درد نکند! چون فردا شود، فکر فردا کنیم


درباره حجتیه در ویکیپدیا:
انجمن حجتیه تشکیلاتی که هدف اصلی آن، دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه ظهور امام عصر» است. این انجمن در سال ۱۳۳۲ به وسیله یک روحانی شیعه به نام شیخ محمود حلبی تأسیس شد.[۱] حلبی این گروه را در سال ۱۳۶۲ پس از تهدید روح‌الله خمینی و متهم‌شدن به خیانت و ارتجاع، تعطیل کرد.

اختلاف اصلی اعتقادی انجمن حجتیه با دیدگاه حاکم در جمهوی‌اسلامی ایران، آنست که آنها معتقد به تلاش برای تشکیل حکومتی اسلامی تا پیش از ظهور مهدی نیستند.[۲]. با این حال علی اکبر محتشمی معتقد است به واسطهٔ ارتباط با برخی مراجع توانستند در نهادهای حکومتی چون جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم، شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری نفوذ نمایند.[۳]


تاریخچه
انجمن حجتیه پس از کودتای ۱۳۳۲ با هدف تعلیم کادرهایی برای دفاع علمی از اسلام و تشیع در برابر چالش الهیاتی بهائیت ایجاد شد. مبلغان بهائی این نظر را تبلیغ می‌کردند که منجی منتظَر شیعیان ظهور کرده و پس از او پیامبری جدید ظهور کرده و اسلام با آمدن این پیامبر آیین جدیدش که بهائیت نام دارد، منسوخ شده‌است.

حجتیه به دنبال دفاع از موقعیت شیعه با مراجعه به متون اسلامی و بهائی بود. حساسیت حلبی نسبت به این موضوع از یک تجربه شخصی سرچشمه می‌گرفت. در دوران طلبگی، او و همشاگردی‌اش سید عباس علوی توسط یک مبلغ بهایی به آئین بهائی دعوت شده بودند و دوست او به بهائیت گرویده بود. این موضوع زنگ خطری را برای حلبی به صدا درآورد و او با کنارگذاشتن تحصیلات و مطالعات معمول، وقت خود را وقف مطالعه تاریخ و متن‌های اصلی بهائیت کرد تا یک پاسخ جامع اسلامی برای مسئله بهائیت بیابد. طرح اولیه حلبی آموزش گروهی از طلبه‌ها برای انجام این وظیفه بود، این امر با مخالفت مقامات مذهبی حوزه علمیه قم روبرو شد. حلبی آن‌گاه یک گروه داوطلب غیر روحانی متبحر در مباحثه و مناظره را برای این منظور استخدام کرد. این گروه ابتدا به نام انجمن ضد بهائیت و پس از انقلاب به انجمن حجتیه معروف شد.

مراحل اولیه پروژه حلبی در مشهد سپری شد. پیشرفت پروژه در مشهد امیدوارکننده نبود و حدود ۶ ماه طول کشید تا او بتواند یک دانشجوی جدی را استخدام کرده و آموزش دهد.

تصمیم حلبی برای سفر به تهران موفقیت‌های استراتژیکی را برای او به ارمغان آورد. نخستین حلقه شاگردان او از بازاری‌ها و پیشه‌وران مذهبی تشکیل می‌شد و آن‌ها توانستند گروهی از دانش‌آموزان مشتاق و بااستعداد مدارس مذهبی و دبیرستان‌ها را به خدمت گیرند.

عقاید
اعتقادات انجمن حجتیه خوانشی از عقاید شیعه امامیه است. آنان معتقد به امامت دوازده امام پس از پیامبر اسلام بودند که دوازدهمین ایشان را در حال حاضر، زنده دانسته و با نام مهدی می شناسند. آنان معتقد به پیروی از مراجع تقلید بوده و هستند و اجازه های مختلفی برای فعالیت های تشکیلاتی خود از مراجع تقلید دارند.

-انجمن حجتیه به شدت مخالف تشکیل حکومت اسلامی و دخالت عالمان دینی در سیاست بود. آنها با تمسک به روایت "رایت"(پرچم)[۴] معتقد بودند قبل از امام زمان، هر پرچمی که بلند شود در ضلالت است و به شکست می‌انجامد. همچنین با تمسک به روایتی از امام صادق تشکیل حکومت خالص را تنها در زمان امام مهدی می دانستند [۵]

- بر خلاف مشهور، آنها معتقد نبودند که باید گناه و ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینه قیام امام مهدی فراهم شود. بلکه آنان را اعتقاد بر این بوده و هست که راه گشایش از فتنه‌ی غیبت، خواست و اراده‌ی الهی است و خواست خداوند، تنها با درخواست مردم از او و دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به ساحت مقدس امام عصر، مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را به دعای برای ظهور آن حضرت توجه داد. این گروه در دوران غیبت امام عصر، به پیروی از برخی مراجع تقلید، شرایط را برای جهاد ابتدایی، مناسب نمی داند. هر چند که منکر دفاع در صورت تجاوز نیستند. [۶]

-این سازمان در دوران غیبت امام عصر، قایل به تقیه بوده، معتقد بودند که "مبارزه"‌ی نابخردانه و ماجراجویانه، هدر دادن نیروهاست. آنان در عصر غیبت یکی از مسئولیت‌ها و وظایف یک انسان مسلمان را "انتظار" می دانند و البته در کنار انتظار، سایر وظایف یک مسلمان شیعه، همچون برقراری نماز، روزه، پرداخت خمس و زکات و اقامه امر به معروف و نهی از منکر را برقرار می دانند.

-آنها فلسفه را نوعی بدعت و ورود فلسفه یونان را به اسلام از طرحهای خلفای بنی عباس برای مقابله با مکتب اهل بیت عصمت و طهارت و دستگاه سازی در مقابل مبانی اندیشه ی دینی ناب تشیع می‌دانستند.

-آنها معتقد بودند هر گونه مبارزه‌ی هیجانی و نابخردانه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت دشمنان خواهد شد و پیوسته این اندیشه‌ی شیعی را پراکنده می‌ساختند که مبارزه با زورمندان و قدرتهای جهانی ویژه مهدی است و قرآن با صدای رسا اعلام می‌دارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید. [۷]

-آنها معتقد بودند هر گونه مبارزه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت دشمنان خواهد شدو پیوسته این اندیشه را پراکنده می‌ساختند که مبارزه با زورمندان و قدرتهای جهانی ویژه مهدی است و قرآن با صدای رسا اعلام می‌دارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید. [۸]

-آنها خود را پیرو علما و فقهای اسلام شناس، آگاه، عالم و دلسوز برای اسلام می‌دانستند و معتقد بودند، رهبر و ولی و حاکم جامعه فقط باید معصوم باشد، ‌و عدالت تنها برای مرجعیت دینی کافی است، و برای تشکیل حکومت اسلامی به عصمت و علم الهی نیز احتیاج است. سه اصل اساسی آنها در زمان شاه چنین بود: 1. مبارزه‌ی منطقی و علمی با گروه های منحرف که اعتقادات شیعیان را هدف قرار گرفته بودند به منظور نجات شیعیان از انحرافات اعتقادی و هدایت منحرفان؛ 2. خودداری از دخالت در سیاست به منظور حفظ کیان خود وجلوگیری از زد و خورد بی مورد با دولت مستقر در کشور؛3. پیروی از مرجعیت دینی.[۹]

ساختار
در اواخر دهه ۱۳۴۰ نسل دوم نوآموزان حجتیه وارد دانشگاه‌ها شدند و در پی مدرنیزه و استاندارد کردن مدیریت انجمن برآمدند. به این ترتیب ابتدای دهه ۱۳۵۰ شاهد اصلاحات سازمانی در داخل انجمن بود که به تخصصی شدن و تقسیم کار در انجمن منجر شد. افراد پس از آموزش‌های پایه‌ای در مورد تشیع، تاریخ بهائیت و الهیات جذب گروه‌های عملیاتی تخصصی می‌شدند. این گروه‌ها عبارت بودند از:

گروه ارشاد که مسئولیت بحث با مبلغان بهایی، دعوت بهائیان به اسلام و خنثی‌سازی تأثیرات فعالیت‌های مبلغان بهایی را بر عهده داشت.

گروه تدریس و گروه نگارش که به استانداردسازی درجات و متن‌های آموزشی می‌پرداختند. متن‌های آموزشی حجتیه به صورت تایپ شده و پلی کپی به کلاس‌های انجمن ارسال می‌شد. کلاس‌هایی که هر هفته در خانه‌های شخصی اعضا در سراسر کشور برگزار می‌شد. به جهت الزام اعضا به فراگیری محتویات جزوات و جلوگیری از دستیابی بهاییان به آن ها، این جزوات تا یک هفته پس از توزیع بازیافت می‌شدند، اما تمامی این جزوات در حال حاضر برای بررسی سوایق اعتقادی این جریان، در دست است.. به شاگردان نیز آموزش داده می‌شد که نباید جزوات را به دیگران نشان داده یا در مورد آن‌ها با دیگران بحث کنند، چرا که مطالب جزوات، تناقض های موجود در بهاییت بود و چون مبلغان بهایی از این تناقض ها اطلاع کامل نداشتند، در بحث و مناظره، مفتضح می شدند. در واقع مخفی بودن محتویات جزوات از بهاییان، یکی از برگ برنده ها‌ی نیروهای ارشادی در مناظره با بهاییت بود.

گروه سخنرانی تجمع‌های هفتگی همگانی را در مکان‌های مختلف سازمان می‌داد که سخنرانان آموزش دیده حجتیه در آن‌ها به به بحث در مورد الهیات شیعی، انتقاد از نگرش‌های بهایی و پاسخ به سؤالات می‌پرداختند. گروه تحقیق بازوی اطلاعاتی انجمن بود و در سه واحد عملیاتی جداگانه به عنوان ستون پنجم انجمن در بهائیت فعالیت می‌کرد و توانست با شکیبایی و به آرامی در سلسله مراتب مقامات بهائی نفوذ کند. به این ترتیب بدون آن که بهائیان متوجه شوند، تعدادی از اعضای حجتیه از برجسته ترین مبلغان بهایی شدند.


متخصصان ارشد انجمن در هر یک از این گروه‌ها در اصطلاح اعضای حجتیه با القاب مبارز، سخنران، مدرس و محقق مشخص می‌شدند. بیشتر اعضای اصلی حجتیه در جلسات هفتگی حداقل دو تا از وظایف ذکر شده را انجام می‌دادند. واکنش بهائیان به ظهور حجتیه اتخاذ یک وضعیت تدافعی و محتاطانه و خودداری از بحث‌ها و رودررویی‌های علنی بود. این پاسخ اعضای حجتیه را از مؤثر بودن رویکرد خود مطمئن کرد و تشویقی برای ادامه فعالیت آن‌ها بود. سازمان به طور مداوم رشد می‌کرد و در ابتدای دهه ۱۳۵۰ در سراسر ایران و تعدادی از کشورهای همسایه مانند پاکستان و هند گسترش یافت. در بخش‌هایی از ایران وسعت حجتیه توازنی با میزان تهدید بهائیت نداشت و این امر خشم و حسادت سازمان‌های دیگر اسلامی را برانگیخت که قصد داشتند از موفقیت‌های حجتیه الگو برداری کنند و یا برای استفاده از منبع اصلی عضوگیری حجتیه یعنی جوانان مذهبی مستعد با این انجمن در حال رقابت بودند.

از ابتدای دهه ۱۳۳۰ تا ابتدای ۱۳۵۰ بسیاری از نخبگان آینده انقلاب اسلامی از آموزش‌های حجتیه بهره‌مند شدند، معمولا به عنوان یک مرحله مقطعی در دوران رشد ایدئولوژیکی‌شان، در برنامه‌های عملی و آموزشی که توسط حجتیه ترتیب داده می‌شد. علاوه بر اهداف مشخص و تعریف شده حجتیه، حس فداکاری، تعهد و وفاداری همانند نوعی تعصب فرقه‌ای نسل بعدی اعضای حجتیه را ترغیب می‌کرد. انجمن حجتیه در کنار مدرسه علوی نشان‌گر تلاش اسلام شیعی سنتی برای خوگیری با دنیای مدرن پیرامون بودند و با بهره‌گیری از منابع‌شان برای ترویج جهان بینی خود می‌کوشیدند.

جالب آنکه حجتیه در تلاش برای مقابله با بهائیت برخی از ویژگی‌های بهائیان را تقلید کرد. مانند فعالیت محرمانه با مقید بودن به کارایی بوروکراسی ناشی از آن و دست‌یابی به ادبیات اصلی آن، ماهیت طبقاتی غیر مذهبی سازمان و استفاده از وسایل مدرن ارتباط جمعی. برای مثال مدت‌ها پیش از افتتاح حسینیه ارشاد نخستین سالن سخنرانی اسلامی مدرن در شمال تهران، حجتیه با برگزاری تجمعات عمومی نخستین سازمان اسلامی بود که منبر و قالی را با تریبون و صندلی عوض کرد. اعضای حجتیه برخلاف برادران مذهبی سنتی خود آراسته و مرتب بودند تا در دنیای آموزشی و حرفه‌ای سکولار موفق باشند.

حجتیه به رهبری محمود حلبی توانست اجازه دریافت و استفاده از بخشی از عشریه‌ها (سهم امام) را از مراجع تقلید شیعه کسب کند.

فعالیت حجتیه از روزهای اول شکل‌گیری توجه سازمان امنیتی رژیم پهلوی را برانگیخته بود. بر اساس اسنادی که پس از انقلاب منتشر شد، رهبری حجتیه تحت فشار قرار گرفته بود تا انجمن را به طور رسمی به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی خیریه با نام «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» ثبت کند و قول دهد که از فعالیت سیاسی خودداری کند. تعهد اخیر پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز صورت گرفت.

پس از انقلاب
انقلاب اسلامی حجتیه را غافلگیر کرد. واکنش آغازین رهبری نسبت به انقلاب با بدگمانی و بدبینی همراه بود. این موضوع باعث ریزش بسیاری از نیروهای سازمان شد. با پیروزی انقلاب حجتیه به رهبری حلبی درصدد آشتی‌جویی با رهبری انقلاب برآمد اما مورد استقبال قرار نگرفت. روح‌الله خمینی که پیش از این انجمن را تأیید کرده بود، اجازهٔ انتقاد علنی از ماهیت غیر سیاسی و گرایش محافظه‌کارانه انجمن در تفسیر اسلام را داد. نهایتا، پنج سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی خمینی در اشاره‌ای تلویحی به انجمن آن‌ها را به سرکوب خشونت‌بار تهدید کرد. پاسخ حلبی تعلیق کامل تمام فعالیت‌های انجمن بود. بیانیه کوتاه حلبی که تعطیلی حجتیه را اعلام می‌کرد در ۵ فروردین ۱۳۶۲ در روزنامه‌ها به چاپ رسید. پس از آن جنبشی برای تصفیه وابستگان به حجتیه از نهادهای آموزشی، دانشگاهی و سیاست‌گذاری در سراسر ایران ایجاد شد.

در این میان، انتشار کتاب در شناخت حزب قاعدین زمان، که توسط عماد الدین باقی به رشته تحریر در آمده بود، بر شدت مخالفت طرفداران انقلاب اسلامی با انجمن حجتیه افزود. باقی در این کتاب با انتقاد از انجمن حجتیه و فعالیت های آنان، آشکارا این انجمن را عامل استعمار خوانده بود. او سال ها بعد، اعلام کرد که: «فکر می‌کنم در فضای پس از انقلاب و جو مسلط آن زمان، به شدت تحت تاثیر انقلاب بودم و در راستای دفاع مطلق از انقلاب و نفی هر جریان مخالف انقلاب، به دور از داوری منصفانه و با ادبیاتی تند، غیراخلاقی و غیرعلمی کتاب "در شناخت حزب قاعدین" را نوشتم. البته شور و حال جوانی نیز در این قضاوت شتاب‌زده و احساسی‌ام بی‌تاثیر نبود.»

او همچنین با اشاره به نظرات انجمن حجتیه در مورد ولایت، اعلام می کند که انتقادات او بر این انجمن، ناشی از تقلید او از روح الله خمینی بوده و بعد از گذشت سال ها، هنگامی که با دیده ی یک محقق به آن مطالب نگاه می کند، پشیمانی وجودش را فرا می گیرد. او هم چنین می افزاید: «در شرایطی که پذیرفتن خطایای گذشته هنوز در جامعه‌ی ما به شکل یک فرهنگ درنیامده و بسیاری از آقایان که امروز به نظر و موضع خاصی دست یافته‌اند، با تکذیب عملکرد گذشته‌شان اصرار دارند که بگویند از بدو تولد چنین نظری داشته‌اند؛ من صادقانه می‌گویم که مواضعم در خصوص انجمن حجتیه اشتباه بوده و در آن تجدیدنظر کرده‌ام. امروز نظراتم به برخی از دیدگاههای انجمن حجتیه (نه همه آنها) نزدیک‌تر از گذشته شده است.» [۱۰] دشمنی حلبی و خمینی به اختلاف آشکار آنان در مورد مفهوم موعودگرایی در اسلام (مهدویت) بازمی‌گشت. تفسیر کاملا محافظه‌کارانه حجتیه از موعودگرایی را می‌توان مشابه جهان‌بینی پیشاهزاره‌ای در دنیای یهودی مسیحی دانست. آن‌ها در حالیکه از تمرین زاهدانه و مشتاقانه انتظار ظهور منجی دفاع می‌کردند، انقلاب عملی برای تعجیل در ظهور مهدی یا هر اقدامی در جهت ساختن آرمان‌شهر نوید داده شده اسلامی را در غیاب شخص منتظَر نفی می‌کردند.

از سوی دیگر فعالیت انقلابی خمینی گرایش پساهزاره‌ای در مسیحیت و یهودیت را به ذهن متبادر می‌کند که از برعهده گرفتن نقش فعال در ایجاد جامعه عادل اسلامی پیش از ظهور مهدی دفاع می‌کند تا زمینه آمدن او را فراهم آورد. در این زمینه می‌توان به رویدادی اشاره کرد که به خوبی این تمایز یاد شده را نشان می‌دهد: در ماه‌های آغازین پس از انقلاب، تجمع وابستگان حجتیه با شعار «مهدی بیا مهدی بیا» برگزار شد. در پاسخ هواداران خمینی در تجمعات خود این شعار را ساختند: «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی رو نگهدار».

در سال‌های پس از پایان فعالیت‌های حجتیه، در مورد منشأ، ماهیت و اهداف انجمن بحث‌هایی مطرح می‌شود که بسیاری از اوقات بی‌دقت و جانبدارانه هستند. منتقدان نامنصف در هر دو جناح چپ و راست با پراکندن افسانه‌ها و تئوری‌های توطئه در مورد حجتیه به جا انداختن دیدگاهی اغراق آمیز و تحریف شده از میزان تأثیرگذاری و برنامه‌های حجتیه کمک کردند. سازمان‌ها و اشخاص هوادار خمینی از جمله سپاه پاسداران و صادق خلخالی بارها به زنده بودن خط فکری جحتیه اشاره کره و آن را تهدیدی جدی برای نهضت انقلابی می‌دانستند. منتقدان سکولار از جمله حزب توده و متحدان ایدئولوژیک آن نیز مدعی بودند که با وجود سقوط آشکار محبوبیت حجتیه، آن‌ها همچنان دلال واقعی قدرت در پشت صحنه هستند. آن‌ها از واژه حجتیه به عنوان لقب هر آن که از نظر آن‌ها مرتجع، مستبد و بورژوا به نظر می‌رسید استفاده می‌کردند و آن را عامل امپریالیسم در ایران پسا انقلابی می‌دانستند.

انجمن حجتیه ایجاد حکومت اسلامی را تنها با حضور مهدی، امام دوازدهم شیعیان، میسر می‌دانست و همچنین نظریه ولایت مطلقه فقیه را مردود می‌دانست و بیان می‌کرد که ولایت مطلقه فقط به امام معصوم تعلق دارد به همین علت بین اعضاء انجمن و افرادی که به ولایت مطلقه معتقد بودند اختلاف‌های زیادی وجود داشت. البته انجمن به ولایت فقیه اعتقاد داشت و از مراجع تقلید تبعیت می‌کرد و تنها بحثش، در حدود اختیارات فقیه بود و نه اصل آن.

با بالا گرفتن اختلاف میان انجمن حجتیه و پاره‌ای از سران نظام جمهوری اسلامی، ارگانها و نهادها، آیت الله روح‌الله خمینی که اساس حکومتش توسط انجمن به زیر سوال رفته بود به بهانه این که حمایت حکومت شاه ایران از بهائیان، آنها رشد کرده‌اند؛ و با رفتن شاه، بهائیت نیز از بین خواهد رفت، در یک سخنرانی در سال ۱۳۶۲ خواهان انحلال انجمن حجتیه شد.

سید روح الله خمینی در پیامی که به «منشور روحانیت» معروف بود نوشت[۱۱]:

«... دیروز حجتیه‏ای‏ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده‏اند! ولایتی‏های دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‏خورند!»

انجمن حجتیه در کنار کارهای تبلیغاتی خود بر ضد بهاییت، به نقد عقاید آنها هم می‌پرداخت. این نقدها به گونه‌های مختلف و با در اختیار گذاشتن آنها در اختیار دیگران انتشار می‌یافته. محمد باقر نجفی در کتاب بهاییان خود از شیخ محمود حلبی بابت در اختیار گذاشتن اسناد ضد بهاییت تشکر کرده‌است.[۱۲]

پس از مرگ روح الله خمینی در سال ۱۳۶۸ و بازتر شدن فضای فرهنگی ایران، بار دیگر فعالیت‌های این گروه آغاز شد. سال‌های ابتدایی دهه ۷۰ به تربیت نیروهای جدید این گروه گذشت و در اواخر دههٔ ۷۰ شمسی، با اشاره مراجع تقلید و با توجه به فعالیت گروه‌های مختلف ضد شیعی (نظیر وهابیت و شکل گیری دوباره تشکیلات بهاییت در ایران) و تبلیغ اعتقادات این فرقه‌ها علیه تشیع، فعالیت خود را گسترش داد.



http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86_%D8%AD%D8%AC%D8%AA%DB%8C%D9%87

حمید معصومی نژاد، خبرنگار اطلاعاتی





حمید معصومی نژاد، خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی در ایتالیا که هفته گذشته به اتهام قاچاق اسلحه بازداشت شد، نزدیک 25 سال است که در این کشور زندگی می کند. او جزو آن کسانی بود که در دهه 1360 به قصد تحصیل به ایتالیا سفر کرد، اما در این امر ناکام ماند. از این رو به ارتباط با نهادهای ایرانی در آن کشور رو آورد ونخستین نهاد را خبرگزاری ایرنا یافت. از مجرای همین ارتباط با سفارت، سرانجام به مرد اول پشت پرده سفارت ایران در ایتالیا تبدیل شد. این اتفاق به دو دلیل رخ داد.:

1. ارتباط او بادستگاه های امنیتی ایران و ارائه سرویس های مختلف اطلاعاتی به آنها در پوشش خبرنگاری که به هرجا سرک می کشید یا در پوشش کارمند ایران ایر(که چندسالی به این کار اشتغال داشت) از هر جای حساسی مثل فرودگاه رم اطلاع داشت.

2. نفوذ دادن همسرش در سفارت ایران و در یکی از مشاغل حساس، یعنی مترجم رسمی و اصلی سفیر که در سفر مقامات ارشد ایران به ایتالیا این نقش را داشت و نیز منشی مخصوص سفیر بود. همسر او بیشتر از 15 سال در چنین سمتی است. او را مخزن اسرار سفارت ایران در ایتالیا می دانند. چنین رتبه ای برای همسر معصومی نژاد جایگاه او را بیشتر تثبیت و تقویت کرد. بخصوص که خود وهمسرش به دلیل سالهای طولانی اقامت در ایتالیا همواره طرف کسب اطلاعات و مشورت اعضای سفارت قرارمی گرفتند .

چنین موقعیتی البته ویژگی خاص دیگری به معصومی نژاد بخشید و آن تلاش برای ارتباط عمومی و هضم درجامعه ایتالیا بود. او برخلاف دیگر کارکنان نهادهای ایرانی که تابوها و منعیات شرعی و قانونی داشتند به هیچیک از آنها تن نمی داد. مثلا با زن های ایتالیایی روبوسی می کرد، به آنها دست می داد و حتی مشروب هم می نوشید.

همه اینها باعث شد که برخی ایتالیایی ها و ایرانی های مقیم ایتالیا از خبر بازداشت او در حیرت باشند. او به خوبی توانسته بود ازاصل عادی سازی و هضم در جامعه هدف و ارتباط عمومی برقرار کردن استفاده کند.

همین موجب شده بود که برخی ها او را یک فرد دوجانبه (کاربرای ایران و ایتالیا) و حتی متمایل به ایتالیا بدانند. بنابراین چنین فردی هیچگاه در صدد ایجاد حساسیت دولت ایتالیا در مورد خودش نبود.

معصومی نژاد خبرنگار اجتماعی صداو سیما بود و بندرت آن هم به سفارش و تاکید مسوولان صداو سیما خبر سیاسی به تهران ارسال می کرد.

منبع: پیک نت

سید حسن میردامادی حجت الاسلام هکر،

حجت الاسلام سید حسن میردامادی. با نام مستعار "مهدیزاده" از راستگرای های افراطی وزارت اطلاعات، روحانی متخصص کامپیوتر و هکر، تقریباً تمامی سمت های حساس وزارت اطلاعات را کنترل می کند نظرات و تفسیرهای خود را درباره همه امور به مسئولین مربوطه و بخصوص اطلاعات ارایه می دهد. میردامادی از دوستان یاران سید محمد جهرمی وزیر کار دولت نهم و یار نزدیک آیت الله جنتی می باشد و این دوستی به زمانی بز میگردد که هر دو در شورای نگهبان همکار بودند.

محسنی اژه ای در سال 85 او را به وزارت کار منتقل کرد. وی در وزارت کار با نام اصلی خود و بدون لباس روحانیت مشاور عالی وزیر شد.

در انتخابات ریاست جمهوری به اتفاق 6 نفر دیگر از متخصصین کامپیوتر و محارم نظام برای یک ماموریت انتخاباتی به وزارت کشور رفت و مهندسی رای در انتخابات را برعهده گرفت.

حسن میردامادی به یکی از مسئولین نظام جمهوری اسلامی گفته است: "بقدری مهندسی و پیچیده در انتخابات آراء را جابجا کردیم که هیچکس نمی تواند این تقلب را ثابت کند. همه می گویند تقلب، اما وقتی وسط می آیند و هر صندوقی را می شمارند می بینند تقلبی در کار نبوده، در حالی که تقلب ظریف و پیچیده ای انجام شد، اما اثبات آن ناممکن است. فقط ما 6 نفر می توانیم آن را ثابت کنیم".

پیش از انتخابات نیز شماری از کارکنان وزارت کشور با نوشتن نامه‌ای سرگشاده نسبت به دستکاری آرا مردم در ستاد انتخابات کشور هشدار دادند که برای نخستین بار نام حسن میردامادی برده شد. در این نامه که رونوشت آن به ریاست مجلس خبرگان رهبری، ریاست مجلس شورای اسلامی، ریاست قوه قضائیه، ریاست کمیته صیانت ار آرا مردم، مسئول بازرسی دفتر مقام معظم رهبری، ریاست سازمان بازرسی کل کشور و کاندیداهای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری فرستاده شده، روند رای سازی و تقلب درانتخابات توسط افرادی چون حجت الاسلام هکر، سید حسن میردامادی، آشکار گشت. متن نامه را در ادامه با هم باز خوانی میکنیم :

"اینجانبان از کارکنان متعهد، متخصص و ایثارگر وزارت کشور، با سابقه کارشناسی و مدیریتی در برگزاری انتخابات متعدد، بعضا از دوره‌های آیت الله خامنه‌ای، آیت الله هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام و المسلمین خاتمی اعلام می‌نماییم؛ از سلامت انتخابات کنونی به دلایلی که شرح خواهیم داد، احساس خطر می‌کنیم.

اهداف و برنامه ریزی در ستاد انتخابات کشور، به طور آشکار و متقنی به سمت صیانت و سلامت از آراء مردم در انتخابات 22 خرداد 88 پیش نمی‌رود، این موضوع نیز در برگزاری انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی در روز جمعه 24 اسفند 86 به نحوی شاهد آن بوده‌ایم، اما از بیم و هراس آینده شغلی خود دم فرو بستیم، ولیکن دچار عذاب وجدانی شده‌ایم که هنوز ادامه دارد، هم اکنون آن شرایط و فضای ناسالم به وضوح قابل درک، مشاهده و به مراتب بدتر از آن زمان است و این مشکل اساسی را تعدادی از کارشناسان اصیل و باوجدان وزارت کشور در ستاد انتخابات کشور و یا وزارتخانه فعال هستند، بدان اذعان دارند، اما متاسفانه با دلی پرخون جز اطلاع‌رسانی پر بیم و هراس، کاری از دستشان بر نمی‌آید. (هرچند که می‌دانیم پس از انتشار این مطلب آقایان به تکذیب آن خواهند پرداخت) در این جا فضایی امنیتی تیره، تاریک، غیر شفاف، و غیر کارشناسی که هرگز در طول تاریخ برگزاری انتخابات شاهد آن نبوده‌ایم، روح و روان ما را آزرده و خواب را بر ما حرام کرده است.

اینجانبان دوستداران نظام، انقلاب، رهبری و میهن عزیزمان، مصرانه اعلام می‌نماییم، قبل از آن که خدای ناخواسته حادثه‌ای فراگیر را در کشور شاهد باشیم و موقعیت نظام جمهوری اسلامی، وحدت مردم، انسجام و یکپارچگی کشور به خطر افتد که در آن صورت مهار آن مشکل، چه بسا غیر ممکن با شد، به نجات وضع موجود در ستاد انتخابات کشور بشتابند، امیدواریم که مسئولین امر با ابزار قانونی و پیگیری‌های لازم، آراء مردم که در حقیقت سرنوشت آینده کشور است، صیانت و پاسداری به عمل آورند، تا در پیشگاه خداوند متعال و مردم شریف ایران سربلند باشند و این نظام برای چهار سال آینده در عرصه‌های داخلی و خارجی سرافراز و سربلند باشد و از همین جا مصرانه و عاجزانه تاکید می‌کنیم : ناظرانی از کمیته صیانت از آراء مردم به اتفاق نمایندگانی از دفتر بازرسی بیت مقام معظم رهبری و سازمان بازرسی کل کشور را درون " اتاق تجمبع آمار" در ستاد انتخابات کشور که اکنون به فرمان فردی غیر وزارت کشوری به نام «سید حسن میردامادی» است، بفرستید تا با حضور مستمر و آنی، نگهبان آراء مردم باشند " انشاءالله

ما در حالی ایام شهادت فاطمه (س) را سپری می‌کنیم که در ابتدای ورود به بیستمین مراسن سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی ( ره )، شاهد حوادث خونباری در زاهدان هستیم. حوادثی که دل هر مسلمانی را به در آورد عملیات تروریستی، اما به اصطلاح استشهادی برای از بین بردن مسلمانی دیگر، رویدادی که انجام آن در تاریخ این مرز و بوم بی سابقه بوده است. ضمن تسلیت به خانواده‌های داغدار آن حوادث شوم و سپاسگذاری از خداوند برای ختم به خیر عملیات بمب‌گذاری در هواپیمای مسافربری اهواز - تهران، مطالب زیر به استحضار هم میهنان عزیز و مسئولین گرامی رسانده می‌شود:

1. این مطالب تنها بخشی آشکار ار عملکرد مسئولان و مدیران رده بالای مجریان و هیئت نظارت بر انتخابات است که متعهدند در روز 22 خرداد 88 چهار انتخابات هم زمان شامل؛ دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و در برخی از استانها؛ انتخابات میان دوره‌ای مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی. میان دوره‌ای شوراهای اسلامی شهر و روستا را در عین صحت و سلامتی برگزار کنند.

2. بعد از ریزش شدید آراء یکی از کاندیداها و نا امیدی یارانش و نیز کاهش درصد آرای مشارالیه در نظر سنجی‌های معتبر دولتی دراوایل اردبهشت ماه سال جاری، یکی از آقایان اساتید حوزه و رئیس موسسه آموزشی در قم که اتفاقاً زمانی مباحث فلسفه سیاسی را درنماز جمعه تهران مطرح می‌کردند، در جلسه محرمانه‌ای با تفسیر به رأی سوره بقره آیه 249 خواهان تغییر آرا به نفع کاندیدای اقلیت می‌شود و می‌گوید: «اگر کسی رئیس جمهور شود و ارزش‌های اسلامی که اکنون در لبنان، فلسطین و ونزوئلا و دیگر نقاط جهان منتشر شده آسیب ببیند، رأی دادن به او جایز نیست و حرام است؛ هم خودمان نباید رای بدهیم و هم باید مردم را هوشیار کنیم که رای ندهند، ولا غیر. بر شما مسئولین انتخابات، هر امری واجب است».

3. ایشان ضمن گلایه شدید از برخی نامزدها ادامه داد: «کسانی که اصلاً صلاحیت اخلاقی و قانونی ندارد را بریزید دور» و تاکید می‌کند : «بالاترین وظیفه آن است که آنچه را درحال از دست دادن هستید برگردانید». همانطور که در مطالب بالا به نقل از یکی از مدعوین جلسه به دست آمد ؛ حکم شرعی "تغییر آراء" در انتخابات صادر شده است. در این شرایط سرانجام انتخابات ریاست جمهوری 88 چه خواهد شد؟!

4. اکنون طوفان انتخابات، با یاری میر حسین منزه، کروبی غیرتمند و رضایی شجاع، از این استان به آن آستان، از این شهر به آن شهر، از این روستا به آن روستا و از این ده به آن ده به سرعت برق و باد وزیدن گرفته است. این طوفان دشمن پلیدی‌ها، در حال از بیخ و بن کندن دروغگویی‌ها، نیرنگ‌ها و فریب دادن‌هایی است که چهار سال تمام بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر در جای‌جای این سرزمین پهناور زیبا، شخم زده و پاشیده شد، و با سفرهای پی در پی، دوباره و سه باره، آن پلیدی‌ها و امر به مشتبه شدن‌ها را بارور و آبیاری کردند. الحق، ریشه کن کردن این زشتی‌ها در ایران و پاک کردن چهره کدر ایرانیان در جهان، چه کار سخت و بار امانتی طاقت فرسا است، پس اکنون باید برای یاری و حفاظت آراء در خطر مردم، خروشید و جوشید.

5. بعد از این جلسه مهم بود که آقایان مسؤول، جان تازه‌ای در کالبدشان دمیده شد و سرزنده، بانشاط و بدون دغدغه وجدانی به ترفندها و حیله‌های به اصطلاح شرعی برا ی "تغییر آرا" مردم شریف‌مان متوسل می‌شوند. ابتدا آن مسوول درس خوانده مکتب چرچیل دکترای هوا و فضا، که دیگر خالی از عذاب وجدان شده، دست به‌کار شد و تعداد شعب اخذ آرا را که در روز 24 فروردین 88 اعلام کرده بود : "بیش از 48 هزار عدد است" در روز 23 اردیبهشت ماه به "45 هزار و 758 مورد" تقلیل داد، همچنین تعداد واجدان شرایط در انتخابات ریاست جمهوری را 46 میلیون و 200 هزار نفر اعلام کرد. این آمار در حالی بیان شد که قبلا جداول مرکز آمار ایران حدود 51 میلیون و 300 هزار نفر را واجد شرایط رای دادن دانسته بود.

6. همین آبروریزی باعث شد که آقای دکتر محمد مدد، رییس مرکز آمار ایران تا مرز بازنشستگی پیش رود، مدیری که می‌توانست نام نیکی در تاریخ سیاسی کشور با پافشاری بر حق 5 میلیون رای دهنده از خود برجای گذارد، چنین نکرد و بلافاصله در جریان جلسه شرعی انتخابات قرار گرفت، سپس تهدید و توجیه شد، بنابراین مسئولیت شرعی بیان آمار واقعی از او ساقط و سرانجام در 5 اردیبهشت ماه 88 در همایش استانداران سراسر کشور که در وزارت کشور برگزار شد، گفت « آمار تعداد افراد واجد شرایط رای دادن در انتخابات ریاست جمهوری 46 میلیون 200 هزار نفر است» و این جمله هم چون درفشی بود که این مسئول بی مسؤول، بر روح و روان آزاد مردان ایرانی فرو کرد.

آقای مدد برای حفظ چند صباح پست خود، چه ساده لوحانه ترفند و حیله تیم حرفه‌ای "تغییر آراء" را با این جمله خود رسوا کرد: «این آمار 46 میلیون و 200 هزار نفری پس ازجلسات مشترک مرکز آمار ایران، سازمان ثبت احوال و وزارت کشور مشخص شد».

پس از این جلسه توجیهی، قال 5 میلیون رای دهنده ایرانی را چنین عمروعاصانه از صفحه سیاسی کشور کندند، سپس تشکیل کمیته صیانت از آراء مردم که از سوی یاران و معتمدان نزدیک حضرت امام (ره) و دلسوزان و معتقدان به نظام مقدس جمهوری اسلامی پیشنهاد شده بود را دارای وجهه قانونی ندانستند، فقط در خصوص حضور نمایندگان کاندیداها یا احزاب در شعب آراء، رییس ستاد انتخابات با منت و تهدید گفت: «این موضوع پیش بینی نشده، اما این افراد فقط ناظرند و حق هیچگونه دخالت جز گزارش دادن به هیئت نظارت یا اجرایی ندارند وگرنه از پای صندوق‌های رأی بیرون رانده می‌شوند».

7. ترفند دیگری برای تغییر آراء مردم بنا به متن یکی از صورتجلسات ستاد انتخابات کشور، در این دوره از انتخابات، برای هر صندوق آراء دوعدد مهر تعریف شده است، به علاوه ده درصد اضافه کلان شهرها و صندوق‌های سیار که این موضوع البته امری شبهه انگیز است.

8. یعنی اگر تعداد شعب اخذ رای برای کل کشور 45 هزار و 758 شعبه ( به گفته رییس ستاد انتخابات ) وتعداد مهر آماده برای هر صندوق دو عدد باشد، سر جمع کل مهرها 91 هزار و 516 می‌شود، حال اگر 10 درصد دیگر را که برای کلان شهرهای آماده، شده در نظر یگیریم یکصد هزار و 667 عدد می‌شود، که مهیا کردن این تعداد مهر انتخاباتی امری بی سابقه است. مطلعان انتخابات نیک می‌دانند که قبلا برای هر صندوق رای، تنها یک مهر که آن هم، حکم کیمیا را داشت، موجود بود، اما اکنون چنین نیست.

9. چاپ 12 میلیون تعرفه اضافی قابل تامل است. بنا به رویت صورتجلسه‌ای دیگر، اکنون بیش از 58 میلیون تعرفه برای 46 میلیون و 200 هزار واجد شرایط چاپ رسیده است، در حالی که رییس ستاد انتخابات کشور در گفت و گو با رسانه‌های جمعی در تاریخ 6 خرداد 88 اعلام کرد :« حدود 57 میلیون برگ رای برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری چاپ شده است»، براین اساس، اگر اسناد موجود را ملاک قرار دهیم، در این بخش از نامبرده (مجری و امانتدار انتخابات )برای بیش از یک میلیون تعرفه دورغ گفته شده است. بدین ترتیب برای معادل 38.5 درصد از کل واجدین شرایط تعرفه اضافی چاپ شده است.

10. فرمول " تغییر آراء" آقایان از فرمول مشارکت حداقلی مردم تبعیت می‌کند، اما اگر سطح مشارکت مردم افزایش یابد ان شاءالله چنین است و یا شاهد حضور نمایندگان کاندیداها یا دستگاههای نظارتی هم چون سازمان بازرسی کل کشور در ستاد انتخابات کشور خصوصا "اتاق تجمیع آمار" باشیم، نقشه آنان کارساز نخواهد شد.

دلیل کمتر اعلام کردن شمار واجدین شرایط، پیش بینی پرشور نشدن انتخابات و به طبع شرکت کم مردم درانتخابات بود تا با وارد کردن آراء غیر مردمی، هم میزان مشارکت را بالا برده باشند و هم موقعیت حاکمان فعلی را تثبیت نمایند، در حالی که الحمدالله فضای انتخابات کنونی، حضور پر شور و گسترده مردم را نشان می‌دهد و این نیز از وعده‌های خداوند قادر است که میفرمایند " و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین."

پیام فضلی نژاد، از نخستین وبلاگ نویسان ایران



پیام فضلی نژاد، متولد سال ۱۳۵۹ است. و تواب از عقاید اصلاح طلبانه و به افشاگر دوم معروف شده است، علی‌رضا نوری‌زاده، روزنامه‌نگار و دبیر سیاسی روزنامه اطلاعات در زمان انقلاب ۱۳۵۷ مدعی است که پیام فضلی‌نژاد، روش و شیوه‏ی نوشتن مقالات سیاسی‌اش در روزنامه کیهان را از احمد الله‌یاری، یکی از نویسندگان و شاعران سابقا چپ که پس از انقلاب، وارد باند حسین شریعتمداری شده بود، آموخته. به این معنا که «یک خط واقعیت را با صدها خط دروغ به‏هم بی‌آمیزد

فضلی نژاد را باید از قربانیان قاضی مرتضوی دانشت که بعد از به زانو در آمدن در بازجوئی های زندان تحویل زیرزمین کیهان شد تا در باصطلاح موسسه پژوهشی آن سرگرم پرونده سازی برای دیگر وبلاگ نویسان شود. فضلی نژاد، پس از آن که در بازداشت امنیتی به خدمت گرفته شد، به روزنامه کیهان منتقل شد تا در ستاد جنگ روانی این روزنامه که توسط حسن شایانفر- از بازجویان دهه 1360 و همکاران حسین شریعتمداری- اداره می شود فعالیت امنیتی کند. گفته می شود، وی در ماه های اخیر به همراه حسین درخشانی که او نیز از داخل زندان به خدمت مقامات امنیتی در آمده، به ارتش سایبری سپاه پاسداران پیوستند او بعدها ترقی کرد و یک موسسه اینترنتی با همین منظور دراختیارش قرار گرفت و اکنون بعنوان پژوهشگر بسیجی به این و آن محفل دانشجوئی فرستاده می شود تا علیه اصلاحات و اصلاح طلبان سخنرانی کند.

فضلی نژاد پس از بیرون آمدن از زندان کوتاه مدت خود، در مدت زمانی کوتاه وب سایت گویا همکاری کرد. مدتی بعد نیز با هدف نفوذ در شبکه وبلاگ‌های ایران هفته نامه‌ای را شبیه به هفته نامه چلچراغ، منتشر نمود که عموما مطالب آن از وبلاگ‌های ایرانی و بدون اجازه آنها تامین می‌شد. و تلاش کرد تا چند وبلاگ نویس دیگر، از جمله سینا مطلبی را نیز به دام بکشد، که در این کار موفقیتی بدست نیآورد و سینا مطلبی از ایران گریخت و مدتی بعد مطلبی که از ایران خارج شده بود، ادعا کرد در زمان بازداشتش در ایران خانواده اش از سوی فضلی نژاد مورد فشار قرار گرفته‌اند تا در مورد او مصاحبه‌ای انجام ندهند. اعلام این مطلب با واکنش دستگاه قضایی ایران مواجه شد که عبارت بود از بازداشت پدر سینا مطلبی در ایران. بخشی از جنگ روانی که اخیرا از سیمای جمهوری اسلامی علیه وبلاگ نویسان و اینترنت راه افتاده از ابتکارات فضلی نژاد است.

با شروع دور دوم دستگیری وبلاگ نویسان در ایران، پیام فضلی نژاد به عنوان مشاور سعید مرتضوی مطرح و تصاویر او بیرون دادگاه در خبرگزاری فارس منتشر شد. وبلاگ نویسان بازداشت شده در این پروژه، پس از آزادی از زندان در مورد فشارها و شکنجه‌هایی که از طرف شخص فضلی نژاد با عنوان معاون دادستان در مورد آنان اعمال شده بود، صحبت کردند و کار به جایی رسید که با هماهنگی رییس جمهور، این اجازه را پیدا کردند که این موارد را در جلسه‌ای رودررو با آیت الله هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه مطرح کنند. تحت تاثیر موارد مطرح شده در این جلسه، آیت الله شاهرودی دستور پیگیری عاملان را صادر کرد که ظاهرا تحت تاثیر این دستور فضلی نژاد از دستگاه قضایی ایران اخراج شد.

فضلی نژاد پس از مدتی ، وب‌گاهی را با عنوان دپارتمان پژوهش‌های راهبردی ایران تاسیس کرد. او در این وب‌گاه خودش را کارشناس حقوق و کاندید دریافت دکترای حقوق بین الملل از دانشگاهی در انگلستان (این ادعا بعدا از وب‌گاه حذف شد) معرفی می‌کرد. مطالب عمده این وب‌گاه توجیه‌های حقوقی برای سرکوب جریان روشن فکری در ایران بود و مخصوصا با ظهور پرونده موسوم به انقلاب مخملین در ایران، سلسله مطالبی در این مورد توسط فضلی نژاد نوشته شد. بالاخره تلاش ‌های فضلی نژاد در جلب توجه سران روزنامه کیهان به ثمر نشست و حسین شریعتمداری طی مطلبی در سال ۱۳۸۶ ورود او را به آغوش روزنامه کیهان اعلام نمود. پس از همکاری با سعید مرتضوی برای مقاله با نشریات سینمایی و برخی وبلاگنویسان سیاسی، دور دوم همکاری فضلی نژاد در موسسه کیهان آغاز می‌شود.

پیام فضلی نژاد همکاری خود با این مرکز را از سال۱۳۸۴ و خصوصا برای تجزیه و تحلیل مطالب وبسایت‌ها و تهیه مطلب برای ستون اخبار ویژه کیهان آغاز می‌کند که با انتشار کتابی با عنوان «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» در سال ۱۳۸۶ شکل علنی به خودمی گیرد. این کتاب ضمن انتشار توسط مرکز پژوهشهای روزنامه کیهان، بصورت پاورقی نیز در روزنامه کیهان منتشر گردید. حسین شریعتمداری در مقدمه‌ای پیرامون این پاورقی که اعلام رسمی همکاری وی با کیهان است می‌نویسد:

" آقای پیام فضلی نژاد، نویسنده کتاب از یکسال و چند ماه قبل به جمع ما در کیهان پیوست. پیش از آن در جبهه دیگری بود و نامش آشنا... وقتی به کیهان آمد، خسته بود و چند سالی را که در آن سو بوده‌است، بر باد رفته می‌دید و در این آرزو که با واگویه ماجراهای آن سو، تابلوی عبرتی پیش روی جوانان کشور بگشاید و هویت واقعی افراد و گروه‌هایی را که نقاب فریب بر چهره زده‌اند بنمایاند تا در پی آب به سوی سراب نروند و تشنه در برهوت بی هویتی غرب سرگردان نشوند. پیام، جوانی است پرنشاط، سخت کوش، فداکار و باهوش... از این که در زلال معرفت امام(ره) چشم‌ها شسته و خود را به چشمه حیات آفرین آقا رسانده‌است، پیشانی شکر بر خاک می‌ساید و... خدایش در این راه یاری فرماید."

وی در این کتاب عده زیادی از روشنفکران ایرانی همچون رامین جهانبگلو و حتی برخی شخصیت‌های صلح طلب بین المللی نظیردالایی لاما (رهبر بوداییان تبت) را متهم به دست داشتن در شبیخون فرهنگی و همکاری با آمریکا می‌کند. از نظر وی دالایی لاما رهبر معنوی مخملی‌ها، شورشی، عامل سازمان سیا و...است.

وی همچنین در مقاله‌ای که با نام مستعار «پدرام ملک بهار» در کیهان پس از سفر احمدی نژاد به نیویورک و سخنرانی در دانشگاه کلمبیا ایراد شد نیز این دانشگاه را متهم به تلاش برای کودتای مخملی در ایران می‌کند.

ماجرای ستاد اطلاعات موازی درساختمان میدان فاطمی

پس از بازداشت فضلی نژاد و اطلاعاتی که اکنون انتشار یافته، مشخص شده است که تعدادی از سینمائی نویسان ایران تحت نظارت وکنترل سازمان اطلاعات و امنیت موازی و در یک ساختمان ویژه مطالبی را نوشته و علاوه بر انتشار روی سایت ویژه خود، برای برخی سایت های اینترنتی نیز می فرستاده و این سایتها بصورت منظم از این افراد مقاله و گزارش و مطلب منتشر میکرده اند

فضلی نژاد از جمله قربانیان این توطئه است که گویا قصد گریز از تور سازمان امنیت موازی و افشاگری هائی را داشته که بازداشت شده است بموجب اطلاعاتی که انتشار یافته، فضلی نژاد پس از یکماه بازداشت توسط اداره اماکن نیروی انتظامی (اطلاعات نیروی انتظامی) با وثیقه یکصد و پنجاه میلیون تومانی آزاد می شود. پس از این آزادی همراه با وثیقه، وی درکنار چند تن دیگر از نویسندگان سینمائی که آنها نیز با تعهد به همکاری از زندان آزاد شده بودند در ساختمانی در میدان فاطمی تهران برای سازمان امنیت موازی شروع به کار میکنند.

آنها به سفارش سازمان امنیت موازی مطالب سینمائی برای مجلات و سایت های اینترنتی می نوشتند و حتی به ظاهر مبتکر تشکل های جدید سینمائی نیز شدند که همه آنها زیر نظر و هدایت مستقیم سازمان امنیت موازی صورت گرفته است. در همین ستاد (ساختمان میدان فاطمی) برخی روزنامه نگارن فرهنگی بازداشت شده دوران اخیر نیز به خدمت گرفته شده بودند که همچنان مشغول کارند.

گفته می شود، پیام فضلی نژاد که از جمله پرکارترین افراد مشغول به کار در این ستاد بوده، بتدریج اطلاعاتی را در ارتباط با محل کار خود و تعهداتی که به بازجویانش داده و همچنین آنچه در ساختمان میدان فاطمی می گذرد را در اختیار برخی همکاران خویش و اصلاح طلبان مطبوعاتی قرار داده است.

او پیش از بازداشت اخیرش گفته بود می تواند اطلاعاتی را در باره سیامک پورزند و دیگر فعالان فرهنگی و مطبوعاتی مستقر در ساختمان میدان فاطمی بگذاردکه در نوع خود گام بزرگی در افشای ادامه حیات محفل سعید امامی در سازمان امنیت موازی است.

گفته می شود، پیام فضلی نژاد در نامه به برخی روشنفکران و نویسندگان، نحوه بازجوئی و شکنجه های روانی و جسمی راکه براثر آن عده ای مجبور به همکاری با بخش ضد مطبوعاتی سازمان اطلاعات و امنیت موازی شده اند را فاش ساخته بود. در این نامه ها مشخصا تکامل گردانندگان محفل اطلاعات موازی، روش های جلب همکاری آنان، کیفیت همکاری های انجام شده تا به امروز و نام برخی نویسندگان، روزنامه نگاران و خبرنگارانی که تحت شرایط مستمر و دشوار روحی مجبور به همکاری با اطلاعات موازی شده اند فاش شده است.

از جمله کسانیکه بعنوان بازجویان و اداره کنندگان ساختمان میدان فاطمی از آنها نام برده می شود، سردار منتقد سینمائی روزنامه رسالت بنام "اکبر گبرلو" است. همچنین اطلاع می رسد که یک نویسنده سینمائی دیگر بنام "کامبیزکاهه" نیز بشدت زیرانواع فشارهای روانی برای همکاری در ستاد ضد سینمائی و ضد مطبوعاتی میدان فاطمی است.

سمتها

- عضو فدراسیون جهانی روزنامه‌نگاران در شیکاگو (1379، ایالات متحده)

- عضو انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران (1384- 1379)

- عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمایی ایران ( 1380 تاکنون)

- مدیرعامل دپارتمان پژوهش‌های حقوقی ایران (1387- 1385)

- پژوهشگر در مرکز پژوهش‌های موسسه کیهان (1385 تاکنون)

- نویسنده روزنامه کیهان (1385 تاکنون)

- نویسنده کتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی»

- نویسنده رساله «ارتجاع روشنفکری، ناتوی فرهنگی و سازمان‌های اطلاعاتی غرب» (1387)
- نویسنده رساله پژوهشی «چگونه جامعه مدنی به مبارزه مدنی تبدیل شد؟» (کیهان، تیرماه 1388)


منبع: ویکی پدیا و پیک نت و چند وبلاگ دیگر

آخرین خبر

پیام فضلی نژاد، از نخستین وبلاگ نویسان ایران که توسط سازمان امنیت موازی در دوران ریاست جمهوری خاتمی دستگیر شده و در زندان به خدمت این سازمان درآمد، در یکی از خیابان های تهران با چند ضربه چاقو بشدت مجروح شد. او را به بیمارستان منتقل کردند اما وضع جسمی وی وخیم گزارش شده است. این احتمال که پس از بی نیازی از خدمات امنیتی پیام فضلی نژاد شریعتمداری و شایانفر با قربانی کردن قصد جان وی را کرده باشد کم نیست. آنها دو هدف را با این ترور ناتمام دنبال کرده اند

رهائی از دردسر یک فرد شناخته شده که در زندان امنیتی به خدمت در آمده و همه او را می شناسند.

ایجاد یک جنجال جدید با هدف متهم کردن دانشجویان و یا دوستان سابق فضلی نژاد که در جنبش سبز فعال اند به اقدام علیه جان او.
فضلی‌نژاد به نقل از سایت دپارتمان پژوهش‌های راهبردی ایران:

"او اکنون به عنوان پژوهشگر در «مرکز پژوهش‌های موسسه کیهان» حضور دارد و مقالاتش در حوزه جریان‌شناسی کودتای مخملی، ناتوی فرهنگی، ارتجاع روشنفکری و سازمان‌های اطلاعاتی غرب در روزنامه کیهان منتشر می‌شود.

فضلی‌نژاد در دهه هفتاد در حلقه شاگردان دروس حافظ‌شناسی و مولوی‌شناسی دکتر «عبدالکریم سروش» حاضر شد و از 1376 نیز روزنامه‌نگاری را آغاز کرد. در دوره اول فعالیت خود که یک سال به طول انجامید گرایش فرهنگی و مذهبی را برگزید و در روزنامه «رسالت» و هفته‌نامه «سینماویدئو» یادداشت‌های خود را منتشر می‌کرد. در دوره دوم فعالیت‌های خود، از نیمه سال 1377 به پیشنهاد «فریدون جیرانی» به هفته‌نامه «سینما» رفت و همراه با نوشتن نقد فیلم، دبیری سرویس «گفت‌وگوهای ویژه با شخصیت‌های سیاسی و مذهبی» را پذیرفت. در این دوره او «پروژه نوسازی سیاسی و مذهبی در سینمای ایران» را طراحی کرد



پس از آغاز به کار ششمین دوره مجلس شورای اسلامی، فضلی‌نژاد در سال 1379 به عنوان مشاور رسانه‌ای حجت‌الاسلام «محمد عبایی خراسانی» (نماینده اول مردم مشهد) برگزیده شد و سپس به موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی «الست فردا» رفت و مدیریت تحریریه آن انتشارات را برعهده گرفت. همزمان با این رویداد، او مشاور آیت‌الله صادق خلخالی (عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز) بود. تدوین خاطرات شفاهی آیت‌الله خلخالی در آن روزگار دلمشغولی اصلی فضلی‌نژاد محسوب می‌شد که ماحصل آن انتشار رساله‌ای پژوهشی در باب زندگی و زمانه خلخالی در هنگام تصدی سمت حاکم شرع کل دادگاههای انقلاب اسلامی ایران است.

در این دوره فضلی‌ن‍ژاد برای روزنامه‌های «نشاط»، «خرداد»، «پیام آزادی»، «صدای عدالت»، «جامعه مدنی»، «حیات نو»، «اخبار» و... می‌نوشت. در این دوره او در محافل سیاسی اصلاح طلبان حضوری جدی‌تر یافت و روایت‌ مباحثات فرهنگی خود با لیدرهای گفتمان اصلاح‌طلبی را در ایران، مانند محمدرضا خاتمی، اکبر گنجی، احمد بورقانی، عباس عبدی، ابراهیم یزدی، مراد ثقفی، احسان نراقی، رجبعلی مزروعی، محسن آرمین، محمد تقی فاضل میبدی، مهرانگیز کار و... منتشر می‌کرد که حاصل آن مباحثات نشر کتاب «سینما، سیاست، آزادی» (1379، انتشارات الست فردا) بود. این کتاب در باب «آسیب‌شناسی گذار به سینمای کثرت‌گرا» تحریر شد و بر پایه تئوری پلورالیزم هنری صورتبندی گشت.

در پایان دهه هفتاد، فضلی‌نژاد در «موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران» پژوهش‌هایی را پیرامون تعامل «سینما و روحانیت» انجام داد. این پژوهش‌ها به صورت مقالات مستقل تحقیقی در نشریات منتشر شد. در سال 1379، هنگامی که بیشتر اوقاتش را با غلامحسین صالحیار (روزنامه‌نگار برگزیده جهان در قرن بیستم و سردبیرکل روزنامه اطلاعات در سه دوره عصر پهلوی تا پیروزی انقلاب) برای پیشبرد سه طرح تحقیقاتی پیرامون «سیاست رسانه‌ای و رسانه‌های سیاسی» می‌گذراند، به عنوان دبیر شورای سیاستگذاری ماهنامه «فیلم و هنر» برگزیده شد. با این حال، بیشتر دلمشغولی او نشر روایتی سیاسی از سینمای ایران بود و با صالحیار رساله‌ای تحلیلی را در باب «ایدئولوژی در سینمای ایران» نوشت که یکسال بعد منتشر شد.

از سال 1380 نیز به عضویت شورای سردبیری هفته‌نامه «سینما جهان» درآمد و و دبیری ویژه‌نامه «مجله دوم» این هفته‌نامه را برعهده گرفت و تا توقیف این نشریه ، این همکاری ادامه یافت. در پایان 1380 او طرح تاسیس اولین خبرگزاری اینترنتی «سینما و هنر ایران» (ایفا پرس) را تدوین کرد و سردبیری آن خبرگزاری را در دوران تاسیس برعهده گرفت. در همین دوره، به پیشنهاد جواد مجابی و سیمین بهبهانی (اعضاء هیات دبیران کانون نویسندگان ایران) رسانه‌ای مولتی مدیا را برای «کانون نویسندگان ایران» طراحی کرد و نیز سردبیر نشریه «رسانه ما» و مشاور مطبوعاتی انجمن صنفی شرکت‌های تبلیغاتی ایران بود.



در آستانه برگزاری هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، فضلی‌نژاد به پیشنهاد احمد بورقانی (نماینده مجلس ششم) کار تدوین «گزارش دستاوردهای هنری سید محمد خاتمی در دوره نخست ریاست جمهوری»‌ را برعهده گرفت. چکیده 15 صفحه‌ای این گزارش، دو روز پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در رسانه‌های فارسی‌زبان منتشر شد. از اسفند 1380، فضلی نژاد عضو شورای سیاستگذاری سایت «گویا» (اولین و پرمخاطب‌ترین رسانه اینترنتی فارسی‌زبانان) بود و در سال 1381 سردبیری بخش ویژه سایت «گویا نیوز» را برعهده گرفت و تا سال 1382 به عنوان عضو شورای سردبیری در این رسانه حضور داشت. در این دوره، او به عنوان تحلیلگر سیاسی با نشریات اینترنتی مانند«پیک ایران»، سایت فارسی «صدای آمریکا»، «اخبار امروز»، «پیک نت»، «مهدیس»، «سیاه و سپید» و... همکاری می‌کرد و برای رسانه‌های ایرانیان خارج از کشور، مانند «شهروند» در کانادا، «اشپیگل» (نسخه فارسی) در آلمان و «رادیو فردا» در پراگ مطلب می‌نوشت.

در این میان، او به تحصیل خصوصی دروس تخصصی «زیباشناسی» نزد محمد مهدی فولادوند پرداخت. فولادوند که مولف نخستین کتاب‌های زیباشناسی در ایران، پایه‌گذار نخستین انجمن فلسفه، استاد دانشگاه سوربن پاریس و مترجم برجسته قرآن کریم است، به مدت یکسال فضلی‌نژاد را به عنوان دستیار پژوهشی خود در حوزه تدوین مباحث نوین زیباشناسی در هنر مدرن برگزید و این همکاری تا سال 1382 ادامه یافت که ماحصل آن نگارش و نشر رساله‌ای در باب زیباشناسی مدرن بود.

تابستان سال 1381 و پس از تشکیل دولت حامد کرزای در افغانستان، فضلی‌ن‍ژاد به دعوت یوسف اعتبار، رییس دفتر رییس جمهور افغانستان، به کابل رفت و پس از ده روز رایزنی با وی و مدیرعامل رادیو و تلویزیون ملی افغانستان طرحی را برای احیاء سینما‌های آن کشور ارائه کرد. در دوره اقامتش، همراه با بهروز افخمی (نماینده مجلس ششم و فیلمساز) فیلمی را برای تلویزیون دولتی استرالیا درباره احمد شاه مسعود (قهرمان ملی مجاهدین افغان) ساخت و نیز در حضور شخصیت‌های بین‌المللی و رییس جمهور افغانستان، در سمینار «مسعودشناسی» سخنرانی‌ای را پیرامون احمد شاه مسعود ایراد کرد.

کتاب دوم او با نام «دوئل با سینما» (1381، نشر گویا، فرانسه) در این دوره منتشر شد. این کتاب که گفتارها و گفت‌وگوهایی در باب ایدئولوژی‌زدایی در عرصه فرهنگ و هنر بود، به سیاق تالیف نخست او، جامعه هنری را جامعه‌ای سکولار می‌دید، اما این‌بار وجه غالب کتاب را آراء فعالان «کانون نویسندگان ایران» می‌ساخت. این وجه غالب، ماحصل تعامل و پیوند فضلی‌نژاد با چهره‌هایی چون جواد مجابی، سیمین بهبهانی، محمود دولت‌آبادی، احسان نراقی، سیامک پورزند، علی اشرف درویشیان، پوران فرخزاد، کیومرث منشی‌زاده، منوچهر انور و... بود.

از میانه سال 1381، پیام فضلی‌نژاد تدریجا به بازخوانی انتقادی نیم دهه فعالیت خود در رسانه‌ها روی آورد و در روزنامه‌هایی چون «جام جم»، «انتخاب» و «اخبار امروز» به نقد ایدئولوژی سیاسی و فرهنگی اردوگاه اصلاح طلبان پرداخت. در این دوره، او مطالعات تخصصی خود را پیرامون تاریخ، نظریه و فلسفه سیاسی در غرب و جهان اسلام متمرکز کرد و از دروس اساتیدی چون «حسن رحیم‌پور ازغدی» بهره برد و همزمان دروس حجت‌الاسلام والمسلمین «علیرضا پناهیان» را نیز پی‌گرفت. از ابتدای سال 1382، او با گردهم آوردن گروهی از معتبرترین نویسندگان و منتقدان سینمایی ایران چون سعید مستغاثی، علی علایی، کامبیز کاهه و... «موسسه مطالعات و پژوهش‌های کاربردی سینمای سوم» را تاسیس کرد که حاصل آن تدوین «مانیفست سینمای سوم» بود. این مانیفست چشم‌انداز سینمای استودیویی ایران را بر اساس آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران تصویر می‌کرد. در تابستان 1382، به پیشنهاد «فریدون جیرانی» (فیلمساز) به هفته‌نامه «سینما» بازگشت. در این دوره او عضو شورای سردبیری و دبیر تحریریه این هفته‌نامه بود و همزمان هفته‌نامه‌ای را برای نسل جوان با نام رویداد هفته، مدیریت می‌کرد.

از تابستان 1382، در حالی که فضلی‌نژاد به عنوان منتقد اصلاح طلبان – به عنوان جناح حاکم و اکثریت – ظاهر شده بود، پیشنهاد سردبیری سایت خبری و تحلیلی «جستجو» را نیز پذیرفت و با نام مستعار «امیرفرشاد پویان» این سایت را مدیریت کرد. سایت «جستجو» که در ماجرای مرگ زهرا کاظمی (خبرنگار ایرانی و کانادایی) در زندان اوین، به عنوان رسانه‌ای موثر در برابر جنگ روانی اصلاح‌طلبان ظاهر شد، در پایان سال 1382 به توصیه سید محمد خاتمی (رییس جمهور وقت) و با شکایت محمد علی ابطحی (معاون وقت حقوقی رییس جمهور)، سید مصطفی تاج‌زاده (عضو مرکزیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و پاره‌ای از مقامات دولت خاتمی تعطیل شد.

پایان سال 1382، پایان دوره پرکار فعالیت نوشتاری و ژورنالیستی پیام فضلی‌نژاد بود. او نزدیک به سه سال دوری از فضای رسانه‌ای را تجربه کرد، اگرچه به عنوان مشاور در برخی از رسانه‌ها و نهادهای دولتی حضور داشت. رسانه‌های اصلاح‌طلب در این دوره، با نشر فحاشی‌ها و جعل خبر‌های گوناگون، فضلی‌نژاد را به عنوان مشاوری امنیتی و اطلاعاتی برای نظام معرفی می‌کردند و با راه‌انداختن بازی‌های رسانه‌ای و جنگ شایعه، کوشیدند مانع فعالیت‌های مشاوره‌ای و تحقیقاتی او در کانون‌های ارزشی شوند. این شایعات وقتی به اوج رسید که زمستان سال 1383، خبرگزاری «فارس» عکسی را از پیام فضلی‌نژاد در دادستانی عمومی و انقلاب تهران و پشت صحنه جلسه ضبط تلویزیونی اعترافات متهمان پرونده مشهور به وبلاگ‌نویسان منتشر کرد. هنگامی که 4 متهم به اقدام علیه امنیت ملی به دادستانی رفته بودند تا در برابر دوربین رسانه‌های داخلی و خارجی به تشریح فعالیت‌های خود علیه نظام جمهوری اسلامی ایران بپردازند، دادستان تهران در تماسی تلفنی از فضلی‌نژاد خواست تا به عنوان یک کارشناس رسانه‌ای که آشنایی دیرین با 4 متهم وبلاگ‌نویس دارد، در دادستانی حضور یابد و در گفت‌وگوی اقناعی با آن‌ها، به ارزیابی رسانه‌ای اعترافات بپردازد. او نیز درخواست دادستان را پذیرفت و برای دیدار و گفت‌وگو با متهمان راهی ساختمان دادستانی تهران شد، اما رسانه‌ها این حضور عادی را به شایعاتی گسترده بدل کردند و برای مخدوش کردن دیدگاههای جدید فضلی‌نژاد، از او یک چهره مجعول امنیتی ساختند. او هیچ‌ گاه به شایعات، جنجال‌ها و اتهامات کذب رسا‌نه‌های داخلی و خارجی پاسخ نگفت.

در دوره سکوت و به هنگام برگزاری نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، به عنوان مشاور رسانه‌ای ستاد انتخاباتی دکتر «علی لاریجانی» و عضو شورای سردبیری خبرگزاری «انتخاب» برگزیده شد. فضلی‌نژاد به این همکاری، یک‌ ماه پیش از برگزاری انتخابات خاتمه داد و از سال 1384 مدیریت‌ عامل «دپارتمان مجازی پژوهش‌های حقوقی ایران» را برعهده گرفت و سال 1385 رساله‌ای پژوهشی را در باب «حقوق الکترونیک در سند چشم‌انداز بیست ساله، افق 1404» تدوین کرد. سرپرستی کار گروه «مبارزه با فحشای اینترنتی» از مسئولیت‌های او در این دوره است که سبب تعطیلی بیش از 100 سایت اینترنتی فعال در حوزه گسترش فحشای مدرن شد.

در آبان‌ 1385، پیام فضلی‌ نژاد به عنوان پژوهشگر در «مرکز پژوهش‌های موسسه کیهان» رفت. وی طی سه سال گذشته نزدیک به 50 مقاله را در در روزنامه‌ «کیهان» منتشر کرده است. تا نیمه سال 1386 این مقالات که حاصل پژوهش‌های او در زمینه «مطالعات امنیتی و ناتوی فرهنگی» بود، با نام مستعار «پدرام ملک بهار» منتشر می‌شد که از نمونه‌های آن می‌توان به «عملیات سیاه در سینمای ایران»، «مکتب منتقدان سیاه»، «نیمه پنهان منتقدان سیاه در سینما»، «جنگ نرم در خانه هنرمندان ایران»، «پروژه ناتوی فرهنگی در هلند»، «جاسوس چهار جانبه»، «دار و دسته‌های نیویورکی دانشگاه کلمبیا»، «نیمه پنهان جاسوسان مخملی» و... اشاره کرد.

مطالعات تخصصی فضلی نژاد در این سال‌ها معطوف به پروژه «جنگ استراتژیک نرم برای کودتای مخملی در ایران» بوده است و در این میان رساله‌هایی را پیرامون نقش روشنفکران و اصلاح‌طلبان در تحقق پروژه‌های سازمان‌های اطلاعاتی غرب در ایران تحریر کرده است. اصلی‌ترین خط فکری او طی دو سال گذشته معطوف به بازخوانی تاریخی پدیده «ارتجاع روشنفکری» (به عنوان پیش‌فرض حیاتی پروژه ناتوی فرهنگی) است. از تابستان 1386، او نگارش کتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» را آغاز کرد. این کتاب که به بازخوانی نقش روشنفکران مخملی در ماجرای مشهور انقلاب مخملی در ایران می‌پردازد، تصویری را از تعاملات مشترک احزاب اصلاح‌طلب، روشنفکران سکولار و سازمان‌های امنیتی غرب، مانند سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، سرویس اطلاعات خارجی انگلستان (MI6)، پیمان آتلانتیک شمالی ((NATO و... برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران به دست می‌دهد.

آذرماه 1386 انتشار پاورقی کتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» در بخش «نیمه پنهان» روزنامه کیهان آغاز شد. اگرچه پیش از آن رسانه‌ها گمانه‌زنی‌هایی را پیرامون حضور پیام فضلی‌نژاد در موسسه کیهان آغاز کرده بودند، اما روز 27 آذرماه 1386، آقای حسین شریعتمداری (نماینده رهبر معظم انقلاب و سرپرست موسسه کیهان) در مقدمه خود به مناسبت انتشار این کتاب در «کیهان» خبر از حضور فضلی‌ن‍ژاد از سال 1385 در «کیهان» داد و نوشت:

«آقای پیام فضلی نژاد، نویسنده کتاب از یکسال و چند ماه قبل به جمع ما در کیهان پیوست. پیش از آن در جبهه دیگری بود و نامش آشنا... پیام، جوانی است پرنشاط، سخت کوش، فداکار و باهوش... از این که در زلال معرفت امام(ره) چشم ها شسته و خود را به چشمه حیات آفرین آقا رسانده است، پیشانی شکر بر خاک می ساید و... خدایش در این راه یاری فرماید. انشاءالله.»

در پایان بهمن 1386 کتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» در 368 صفحه از سوی انتشارات کیهان روانه بازار کتاب شد. طی یک سال این کتاب به چاپ دهم رسید و بیش از 33 هزار نسخه از آن به فروش رفت. در این دوره، فضلی‌نژاد در دانشگاههای کشور و نیز محافل حوزوی حضوری فعال‌تر یافت. وی از سال 1386 تا سال 1388 بیش از هفتاد سخنرانی ایراد کرده است که بخشی از آنان پیرامون «مرگ گفتمان اصلاحات در ایران» (8 جلسه)، «کودتای ایدئولوژیک اصلاح‌طلبان» (10 جلسه)، «ارتجاع روشنفکری در عصر پهلوی و عصر اصلاحات» (7 جلسه)، «فاشیسم سکولار، علم سکولار» (5 جلسه)، «معنا و مبنای کودتای مخملی» (10 جلسه)، «چه کسانی کثیف‌تر از جاسوس هستند؟» (3 جلسه) و... می‌باشد که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، مدرسه علمیه معصومیه(س) قم، دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه فردوسی مشهد، دانشگاه علوم پزشکی ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و... ایراد شده است.

فعالان سیاسی و رسانه‌ای اصلاح‌طلبان در دوره سه ساله حضور پیام فضلی‌نژاد در «مرکز پژوهش‌های موسسه کیهان»، هیچ‌گاه نقدی مستدل و ادله‌ای را علیه نوشتارهای او اقامه و منتشر نکردند، بلکه بیشترین کوشش‌ آن‌ها طی سالیان گذشته، ترور شخصیت و انتساب اتهامات ناروا به این نویسنده بوده است. با انتشار کتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی»، آن‌ها اجرای یک پروژه جنگ روانی جدید را آغاز کردند. از یک سو دولتمردان و سیاستمداران اصلاح‌طلب مانند «محمد علی ابطحی»، «معصومه ابتکار»، «عطالله مهاجرانی»، «محسن کدیور»، «مهمد مهدی فقیهی» و... در کنار جاسوسان سرویس امنیتی اسرائیل (موساد)، مانند «علیرضا نوری‌زاده» و فعالان فمینیست وابسته به سازمان جاسوسی سیا، چون «فریبا داوودی مهاجر» و «فاطمه حقیقت جو» در تلویزیون‌های فارسی زبان مانند «کانال یک»، «صدای آمریکا» و... به فحاشی علیه پیام فضلی نژاد و کتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی» پرداختند. از سوی دیگر نیک آهنگ کوثر (کاریکاتوریست سایت روز آن‌لاین)، حسین درخشان (عامل اطلاعاتی اسرائیل و وبلاگ‌نویس)، امیر فرشاد ابراهیمی (روزنامه نگار فراری)، پیمان عارف و مهدی شیرزاد (از طیف دانشجویان رادیکال) نویسنده کتاب را یک «نیروی امنیتی»، «دارای ذهنی بیمار» و «فاسد» لقب دادند که مقدمات سرکوب اندیشمندان را فراهم می‌کند. سایت‌های خبری فارسی‌زبان، مانند «بالاترین» و «آژانس خبری ایران» از او با سخیف‌ترین و توهین‌آمیزترین عناوین یاد کردند.

همه این فحاشی‌ها در حالی است که این مدعیان اصلاح‌طلبی و روشنفکری، پس از شش بار چاپ کتاب «شوالیه‌های ناتوی فرهنگی»، نه تنها دلیلی بر نفی و رد آراء فضلی‌نژاد اقامه نکرده‌اند، بلکه راهی را نیز بر انکار سندهای این کتاب که حکایت از وابستگی آنان به نظام سیاسی و معرفتی صهیونیسم دارد، نیافته‌اند.

آخرین رساله پژوهشی پیام فضلی‌نژاد با نام «چگونه جامعه مدنی به مبارزه مدنی تبدیل شد؟» از مورخه 13 تا 18 تیر 1388 در روزنامه کیهان به چاپ رسید که به سبب افشای اسناد جاسوسی اصلاح‌طلبان برای سازمان سیا و ام.آی. 6 واکنش‌های گسترده‌ای را در پی داشت. «جان کین» از فلاسفه مشهور انگلستان و رییس مرکز مطالعات دموکراسی دانشگاه وست مینستر لندن طی بیانیه‌ای که در بی.بی.سی منتشر کرد، به رساله فضلی نژاد پاسخ مبسوطی داد و «عطالله مهاجرانی»، «عبدالکریم سروش»، «محسن کدیور» و... که در این رساله اسناد همکاری اطلاعاتی آنان با بیگانگان منتشر شده بود، هر یک به نحوی واکنش نشان دادند. همه این واکنش‌ها مانند سابق تنها شامل فحاشی به فضلی نژاد بود.

فضلی‌نژاد اکنون عضو «مرکز پژوهش‌های موسسه کیهان» است و مطالعات وی معطوف به جریان‌شناسی سازمان‌های جاسوسی غرب و پروژه کودتای مخملی در ایران و جهان می‌باشد."

محمد مقیسه ای

محمد مقیسه ای رییس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، معروف به ناصری )ناصرین( از اعضای کمیسیون مرک در قتل عام زندانیان سیاسی سال 67 می باشد .او بنابه گفته بازماندگان قتل عامها ی سال 67 خود در کشتار زندانیان سیاسی مستقیما نقش داشت و باعث جانباختن تعداد زیادی از زندانیان سیاسی شد . قاضی محمد مقیسه ، در دهه 60 با نام "حاج ناصریان" دادیار زندان اوین بود و همراه با مجتبی حلوائی دو تن از مجریان قتل عام بودند.

او به همراه مجتبی حلوائی زندانیان را به دادگاه می برد و پس از دادگاه چند دقیقه ای، آنها را با دریافت حکم برای حلق آویز کردن در شوفاژ خانه زندان اوین می برد. او به بی رحمی معروف است. روزی که زندانیان زنده مانده از قتل عام را اجبارا به صف کرده و برای نمایش توبه به مقابل سازمان ملل برده بودند، هر زندانی که تلاش می کرد چهره اش در فیلم مشخص نشود و یا حاضر نمی شد از او عکس بگیرند، از ناصریان که مسئول این نمایش بود، در همان محل کتک می خورد. او بعدها رئیس شعبه حجاب و ماهواره شد که دفتر آن در انتهای خیابان بهشتی قرار داشت. او را برای صدور احکامی که برای بازداشت شدگان پس از انتخابات تعیین می شود به شعیه 28 فرستاده اند تا بصورت حکم قضائی ابلاغ کند. محمد مقیسه ای با رفتاری وحشیانه و غیر انسانی با زندانیان سیاسی و وکلای آنها برخورد می کند و در طی مدت دادگاه زندانیان سیاسی را مورد اهانت قرار می دهد.او همچنین از حضور خانواده های زندانیان سیاسی در دادگاه ممانعت و خانواده های زندانیان سیاسی را با رفتاری خشن و غیر انسانی از دادگاه اخراج میکند.

تمام شواهد و دلایل حاکی از تشکیل دوباره کمیسیون مرگ است. این کمیسیون بدستور علی خامنه ای تشکیل شده و اعضای اصلی آن صارق لاریجانی،رئیسی از اعضای کمسیون مرگ سال۱۳۶۷ ،محسن اژه ای ،صلواتی مقیسه ای ،پیر عباسی ،احمد زرگر و جعفری دولت آبادی همراه با افراد شعب امنیتی دادکاه انقلاب که در بند ۲۰۹ زندان اوین مستقر شده اند و همراه با بازجویان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در حال پرونده سازی علیه زندانیان سیاسی برای زمینه سازی صدور و اجرای احکام اعدام هستند

عکس مقیسه یا همان ناصریان در روزنامه ها منتشر نمی شود و در سیمای جمهوری اسلامی فیلمی از وی و دادگاهی که اداره می کند نشان داده نمی شود تا زندانیان سیاسی دهه 60 و خانواده های آنها وی را نشناخته و هویت واقعی او فاش نشود. این فرد همان قاضی است که خبرنگار ایرانی- امریکائی خانم رکسانا صابری را به 8 سال زندان محکوم کرده است .

مهرداد بذرپاش. هر جا هتاکی باشد

مهرداد بذرپاش متولد ۱۳۵۸ است، سال 77 با سهمیه خانواده شهدا به عنوان دانشجوی رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و برای گرفتن لیسانس 6 سال وقت صرف کرد. از سال دوم تحصیل وارد تشکل بسیج دانشگاه شد. اولین و شاید جنجالی‌ترین اقدام وی در این تشکل، حضور فعال در حمله به تجمع دانشجویان در اعتراض به حکم اعدام هاشم آغاجری در سال 81 بود که بیش از شکستن تریبون دانشجویان دانشگاه علامه در سال 81 و یا ورود به دفتر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شریف در سال 82 بازتاب داشت. این همان واقعه‌ای بود که بذرپاش در مورد آن در مصاحبه با روزنامه دانشگاه شریف، جمله معروف «هر جا هتاکی باشد ما هستیم» را بر زبان آورد.

روحیه بذرپاش به وی کمک کرد تا پله‌ها را بسیار زودتر از حد انتظار طی کند. با پیروزی اصول‌گرایان در انتخابات شورای شهر و انتخاب محمود احمدی‌نژاد به عنوان شهردار تهران در سال 81، بذرپاش که در آن زمان ریاست بسیج دانشجویی دانشگاه شریف را بر عهده داشت به عنوان مشاور شهردار به خدمت گرفته شد. این سمت بعدها و در زمان تصدی پست ریاست جمهوری از جانب احمدی‌نژاد باز هم تکرار شد، اما این بار بذرپاش در برابر مسوولیت پذیری خود در ستاد انتخاباتی احمدی‌نژاد توقع بیشتری داشت. شاید همین توقع بود که باعث شد تا در تاریخ بهمن‌ماه ۱۳۸۴، و تنها شش ماه بعد از انتصاب بذرباش به عنوان مشاور رییس جمهور، خبر عضویت وی در هیئت مدیره شرکت سایپا منتشر شود.

با فرا رسیدن زمان سومین انتخابات شوراهای شهر و روستا، بذرپاش 26ساله، که بی‌شک تجربه شیرین نتایج دومین انتخابات شورای شهر را فراموش نکرده بود، از سمت مشاور رییس جمهور استعفا داد تا از این به بعد به جای ایفای نقش در پشت صحنه، خود وارد عرصه انتخابات شود.

هرچند وب‌سایت اصول‌گرای «ناگفته‌ها» مدعی شده به دلیل برخی سخنان بذرپاش پس از استعفا، که این سایت از آن‌ها به عنوان «گاف» نام می‌برد، وی از هرگونه مصاحبه شفاهی منع شده است، اما عضو جوان و البته کلیدی ائتلاف «رایحه خوش خدمت» به هیچ وجه قصد ندارد تا از فرصت مطرح ساختن خود از طریق مصاحبه‌های پی در پی چشم‌پوشی کند. وی که عظم جزم خود برای تصدی کرسی شورای شهر را با بیان این جمله که «اگر در لیست اصول‌گرایان هم نباشم به طور مستقل خواهم آمد» به اثبات رساند، علت ورود خود به عرصه انتخابات شوراها را «درخواست دوستان حامی رئیس جمهور» و جمع بندی این نکته دانست که «شورای شهر دوم در اوایل کار موفق عمل کرد و توانست اعتماد مردم را جلب کند اما چندی است که تنظیم نیست!».
هرچند سخنان بذرپاش مبنی بر «لزوم خالص سازی جریان اصول‌گرا» با واکنش شدید برخی از اعضای این طیف روبرو شد، اما اقدامات بعدی او نظیر کنار گذاشتن «مهدی چمران» از لیست حامیان دولت به اثبات رساند که وی در راه «تنظیم کردن» شورای شهر تهران به هیچ وجه قصد مسامحه ندارد.

مهرداد بذرپاش به عنوان معاون رییس‌جمهوری و رییس سازمان ملی جوانان در دولت دهم انتخاب شده است که محمد علی رامین، از او با نام «اسامه ابن زید» یاد می‌کند. پس از بحث‌هایی برسر انتقال بذرپاش جوان مدیرعامل گروه صنعتی سایپا به شرکت سرمایه‌گذاری تامین اجتماعی، شستا، اردیبهشت امسال این موضوع تحقق یافت.

مهرداد بذرپاش، رییس گروه مشاوران جوان رییس‌جمهوری که از آغاز به‌کاردولت نهم این مسئولیت به او سپرده شده بود، مهر ماه 85 از سمت خود استعفا کرد. دلیل این استعفا، فعالیت وی برای انتخابات شوراها و سازماندهی ستادهای انتخاباتی حامیان احمدی‌‌نژاد برای انتخابات آتی از جمله شورای شهر اعلام شد.


و یک خبر...

پاداش ۱۵۰ میلیونی شرکت سایپا به مهرداد بذرپاش

شرکت سایپا برای تقدیر از عملکرد مهرداد بذرپاش رئیس هیئت مدیره این شرکت بزرگ خودرو سازی در سال ۸۷ مبلغ ۱۵۰ میلیون تومان پاداش برای او اختصاص داد.

یک منبع آگاه با اعلام این خبر به خبرنگار جرس افزود: اختصاص این مبلغ مورد اعتراض بذرپاش قرار گرفته است و او خواهان دریافت مبلغ بیشتری شد."

سایت آفتاب و چند وبلاگ

"مهرداد بذرپاش ( زاده: ۱۳۵۹) فارغ التحصیل در رشته مهندسی صنایع از دانشگاه شریف تحصیل و سرپرست سابق بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف است که با انتصاب محمود احمدی‌نژاد بعنوان شهردار تهران به عنوان رئیس گروه مشاوران جوان انتخاب شد و این سمت را پس از انتخابات احمدی نژاد به ریاست جمهوری نیز در کنار وی حفظ کرد.

او ریس ستاد ائتلاف رایحه خوش خدمت در سومین دورهٔ انتخابات شوراهای شهر تهران و نامزد راهیابی به شورا بود.ائتلاف رایحه خوش خدکت شکست سنگینی در انتخابات متحمل شد و خود او نیز نتوانست به شورا راه یابد.وی هنوز هم عنوان رییس رایحه خوش خدمت فعالیت می‌کند. وی داماد علیرضا علی احمدی است که بعنوان دومین وزیر آموزش و پرورش وارد کابینه احمدی نژاد شد. (علیرضا علی احمدی نیز باجناق محمود احمدی نژاد است.

در زمان عهده‌داری ریاست گروه مشاوران جوان در شهرداری، در برنامهٔ انجمن اسلامی دانشجویان در ایام انتخابات مجلس هفتم، بدترین اتهامات را روانهٔ فاطمه حقیقت‌جو نماینده وقت مجلس ششم کرد.[نیازمند منبع]

وی بدون داشتن سمت خاصی در کنار احمدی نژاد در جریان دیدار وی از دانشگاه امیر کبیر که به درگیری کشیده شد حضور داشت و شائبه‌هایی را مبنی بر دخالت هوادارن دولت در وارد کردن مواد محترقه به داخل سالن بر انگیخت.

پس از شکست ائتلاف خوش خدمت در انتخابات شوراها وی که برای شرکت در انتخابات از سمت مشاور رییس جمهور استعفا داده بود ، با ابلاغ نظر محمود احمدی نژاد و فشارهای سیاسی در سال ۱۳۸۶ در سن ۲۸ سالگی از طرف مدیرعامل شرکت سایپا به سمت مدیرعامل شرکت پارس خودرو منصوب شدو چندی بعد به پیشنهاد احمد قلعه‌بانی، رئیس هیات‌ عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و تایید هیات مدیره جدید سایپا، به عنوان مدیرعامل گروه خودروسازی سایپا(بدون هرگونه سابقه کار یا مدیریت ) برگزیده شد.

رسانه‌ها تصویر دو نامه امضا شده توسط وی برای ارائه تخفیف به کارکنان نهاد ریاست جمهوری را منتشر ساختند

وی مجوز انتشار روزنامه «وطن امروز» را در بهمن ۱۳۸۶ و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دریافت کرد

این روزنامه با تبلیغات گسترده بعنوان دومین روزنامه هوارادان محمود احمدی نژاد ، در شرایطی که شائبه استفاده از امکانات شرکت ساپیا برای انتشار آن مطرح بود در ۱۳ آبان ۱۳۸۷ بصورت تمام رنگی و در ۱۶ صفحه منتشر شد...." ویکیپدیا

علی فلاحیان

نام:علی

شهرت: فلاحیان

متولد: ۱۳۲۸ شهرستان نجف آباد

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه علمیه حقانی در حد خارج فقه و اصول

سوابق:

حاکم شرع دادگاه های انقلاب اسلامی آبادان ٬باختران و خراسان

قائم مقام وزارت اطلاعات در دو دوره وزارت ری شهری

رئیس دفتر بازرسی فرماندهی کل قوا

دادستان ویژه روحانیت

وزیر اطلاعات در دو دوره دولت هاشمی رفسنجانی

عضو مجلس خبرگان رهبری از حوزه انتخابیه اصفهان



علی فلاحیان ! نامی که برای همه آشناست ! و بدون استثناء در تمامی جنایت و توطئه های جمهوری اسلامی شریک ، فلاحیان پیش از آنکه پایش به وزارت اطلاعات برسد بیشتر در کنار دیگر فارغ التحصیلان مدرسه حقانی در مناصب قضائی دستی بر کانون آتش و توطئه داشته است و مدتی هم در کمیته های انقلاب اسلامی دارای سمت فرماندهی بوده است اما عمده فعالیتهای وی از زمانی است که به سمت قائم مقامی وزارت اطلاعات می رسد ٬ری شهری اینچنین ورود وی را به وزارت اطلاعات توضیح می دهد:

«...خوب در کوران حوادث پیچیده ای بودیم و وزارت اطلاعات هم نهادی انقلابی و تازه تاسیس بود و خیلی ها هم موذیانه در مسیر این راه سنگ اندازی می کردند٬ترورها ٬توطئه های داخلی و خارجی و جنایات زیادی هم بود ٬طبیعی بود که به وجود کسی احتیاج داشتیم که هم اقتدار لازم را داشته باشد و هم جسارت و هم توان کار اطلاعاتی که به نظر من بهترین فرد در آنزمان آقای فلاحیان بود که ایشانرا برای پست قائم مقامی وزارت که در اصل ستون سازمان وزارت اطلاعات بود برگزیدیم....»(۱)

اینچنین بود که فلاحیان فردی که هم اقتدار(شما بخوانید خودسری) دارد و هم جسارت(شما بخوانید قساوت) و هم توان کار اطلاعاتی!! وارد وزارت اطلاعات می شود ٬وی در خلال سالهای ۱۳۶۳ الی ۱۳۶۸ که قائم مقام و یا به قول آقای ری شهری ستون وزارت اطلاعات بوده است بی شک اقدامات عدیده ای را انجام داده است که بخاطر بضاعت خاطر فقط به شمه ای از آنها اشاره می شود و آنها را با هم بازخوانی می کنیم:

۱ - راه اندازی بازداشتگاه مخوف امنیتی توحید برای بازداشت و شکنجه مخالفان جنهوری اسلامی و دگر باشان ودگر اندیشان.

۲ - قتلهای زنجیره ای که با طرح خذف مخالفان آرام و فعال جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور آغاز شد نام کسانی همچون اویسی و بختیار و رضا مظلومان در ابتدای این لیست بوده است...

۳ - رقم زدن قتل عام و نسل کشی سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ در زندانهای سیاسی کشور .

۴ - تلاش شبانه روزی برای حذف آیه الله منتظری از صحنه سیاسی کشور .

۵ - تلاش و اهتمام برای برپائی دادگاه ویژه روحانیت.

۶ - طرح و نظارت بر ترور دکتر مصطفی چمران (۲).

۷ - اعزام سعید امامی و کاظم لاهوتی به کشور فرانسه برای مذاکره با سران سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۹.

۸ - ده ها مورد آدم ربایی و بازداشت و قتل سیاسی و...

علی فلاحیان در اواخر مرداد سال۱۳۶۸ به عنوان وزیر اطلاعات کابینه هاشمی رفسنجانی به جهت اخذ رای اعتماد به مجلس معرفی می شود ٬وی یکی از جنجالی ترین وزرای پیشنهادی هاشمی بود که طی روزهای پنجم تا هفتم شهریور بحث بر سر انتخاب وی بود یکی از مخالفان وزارت علی فلاحیان آنروز در مجلس چنین گفت:

«وزارت اطلاعات بر عکس تمام وزارتخانه های دیگر به افراد مجرب و کارآمد و انقلابی احتیاج دارد ٬افراد دلسوزی که اینها اهل فکر و سیاست و برنامه ریزی باشند . وزارت اطلاعات وزارتخانه ای نیست که فقط یک عده بچه های ساده آنجا باشند که اینها فقط بتوانند بگیرند و ببندند و چشم بند بزنند و بازجویی کنند ....ما کسی را باید به وزارت اطلاعات بفرستیم که دارای ریسک بالا نباشد . فلاحیان به خاطر قدرت اجرایی که دارد دارای ریسک بالاست وزارت اطلاعات به آدمی با ریسک بالا احتیاج ندارد که هر لحظه هر تصمیمی گرفت انجام بدهد به یک آدم سیاستمدار ٬مدیر پخته ای احتیاج دارد که بتواند برنامه ریزی کند برای نظام اطلاعاتی کشور ما ٬معتقد به انضباط و تشکیلات باشد ....من به عنوان یک عیب برای شخصیت ایشان نمی گویم ٬برای این وزارت حساس من بسیار نگرانم که خدای ناکرده با وجود افرادی که دارای ریسک بالا هستند آنجا به گونه ای عمل بشود که بچه های خوب از آنجا طرد بشوند به اسم اینکه اینها مثلا در اول انقلاب فرض کنید دانشجویان پیرو خط امام بوده اند یا فلان مارک و فلان اتهام را بچسبانند و حالتی بوجود بیاید که متاسفانه در این چند روزه احساس کردم بوجود می آید .... من با آمدن آقای فلاحیان متاسفانه دارم این آینده تاریک را می بینم ....وزارت اطلاعات بنا به سیاستهایی که وزیر مربوطه دارد میتواند تند عمل کند و یا کند عمل کند و حتی جامعه را به سمت یک جامعه بسیار مثلا فرض بفرمائید پلیسی بکشاند ٬یک نظام اطلاعاتی بوجود بیاورد که در همه کشور همه به هم مشکوک باشند یا همه به هم بی اعتماد باشند....«(۴)

اینجا بود که هاشمی رفسنجانی به میدان دفاع از علی فلاحیان می آید و بیان اینکه در صداقت و درایت و سلامتی ایشان شکی ندارد و :

«....با مجموعه بررسیهایی که کردیم مناسب ترین فرد به نظرمان آقای فلاحیان آمده . اولا به خاطر سوابق طولانی ایشان که تقریبا بعد از انقلاب تا امروزه یکسره در این کار مسئولیت داشته اند و در جاهای مختلف به گونه های مختلف با مسائل امنیتی ٬نیازهای کشورها ٬تهدیدها ٬و نیروهایی که دارند کار می کنند آشنایی کامل دارند و شاید یکی از ارکان این وزارت در گذشته هم یعنی مهمترین رکن ایشان بوده اند ٬از لحاظ صلاحیت شخصی بنده خودم ایشانرا خوب می شناسم ٬از دوران طلبگی تا به امروز ٬علاقه ای که ایشان به انقلاب دارد و حاضر است جان بدهد برای اینکه این تهدیدها را از اسلام دور بکند٬برای ما روشن است و مخصوصا این اواخر من ایشانرا مسئول بازرسی ویژه فرماندهی کل قوا کرده بودم که کار کردن ایشان برای من بسیار جالب بود ٬یعنی جزو زیباترین کارها یی که ارائه می شد در حوزه ما کارهای ایشان بود...»(۵) .

علی فلاحیان که به قول هاشمی حاضر است جان بدهد برای اینکه به وزارت اطلاعات راه بیابد تا بتواند تهدیدها را از اسلام(البته منظور آقای هاشمی از اسلام همین جمهوری اسلامی است!!)دور کند در دفاع از خود دفاعیاتی را بیان می کند و قولهایی را به نمایندگان مجلس می دهد :

«....من به همه این اطمینان را می دهم که در صورتی که بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم در آنجا همانگونه که امام امت فرموده اند هیچ گروه و دسته ای نفوذ نداشته باشد و برادران ما با کیفیتی که در وزارت اطلاعات هستند و سابقه کار اطلاعاتی دارند و کسانی که اندیشه های بلندی دارند در آنجا اینها با بی طرفی به خدمت خوذشان ادامه بدهند و اساس قضیه هم این بوده....بنده عرض کردم که در مسائل امنیتی و اجتماعی بنده توانا هستم....اگر بنده به عنوان وزارت اطلاعات انتخاب بشوم و نمایندگان محترم به بنده رای اعتماد بدهند اینرا بدانند که آینده ای که تاریک می شود آینده ضد انقلاب است که همین الان هم تاریک است و آینده اش تاریکتر خواهد شد و نه جای دیگر....

در زمینه مقابله هم اینطوری نیست که فقط مسئله بگیرو ببند باشد و در همانجا متهمی را که دستگیر می کنیم بیشتر در مواضع سیاسی اش ٬مسائل ایدئولوژیکی اش ٬مسائل اخلاقی اش رویش کار می شود ٬این همه مصاحبه هایی را که برادران عزیز دیده اند از متهمین و یا کارهایی که وزارت اطلاعات در این زمینه کرده....اینها بیانگر این است که در همانجا هم بگیرو ببند نبوده ٬یعنی ذهنیت بگیرو ببند وجود ندارد....»(۶) .

آری دست آخر و علیرغم آنکه حتی در شب قبل از رای گیری یکی از معاونان ارشد وزارت اطلاعات در منزل مهدی کروبی طی دیدار و جلسه ای که با جمعی از نمایندگان مجلس داشت و عواقب و پیامدهای ناگوار وزارت علی فلاحیان را بر شمرده نامبرده با ۱۵۸ رای مواق و ۷۹ رای مخالف و ۱۸ رای رای ممتنع به وزارت برگزیده شد. اما علی فلاحیان در زمان وزارتش چه کرد؟

وی همانطور که وعده داده بود افرادی را به دور خویش فراخواند که «اندیشه های بلندی »داشته از جمله همین افراد سعید امامی بود تا آنجا که وی را معاون امنیتی خویش نمود که از مهمترین و اصلی ترین رده سازمانی وزارت اطلاعات می باشد و حتی زمانی که دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت عازم چهل و چهارمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در آمریکا بود وی را به عنوان کارشناس ارشد همراه هیات فرستاد .(۷)

کارنامه وزارت علی فلاحیان آنچنان درخشان است که دوستانش نیز وقتی می خواهند فضای تحت مدیریت وی را شرح دهند در می مانند از آن جمله است خسرو(روح الله)حسینیان که نماینده دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعات بوده است :

«...بازجوهایی هستند[در وزارت اطلاعات] که هر پرونده ای که دستشان بوده٬زمانی که من مسئول رسیدگی به پرونده های وزارت اطلاعات بودم ٬وقتی که پرونده هایی بود که اینها باز جویی کرده بودند می آوردند ٬می گفتم از اول بازجویی بکنید ٬اینها اول سوژه [یعنی همان متهم بد بخت]را بزرگ می کنند و پدر یارو را در می آورندبعد وادارش می کنند به خودکشی ٬ دو سه نفر از متهمین خودکشی کردند . یا خوکشی می کند یا آبرویش را می برند .بعد هم می گویند مساله اخلاقی داشته یا جاسوس بوده آخر سر هم هیچ چیزی از آن در نمی آورند.....»

ویا درجایی دیگر که حسینیان می خواهد سعید امامی را از اتهامات قتلهای زنجیره ای مبرا کند پرده از آنچه در وزارت اطلاعات فلاحیان می گذشته بر می دارد و می گوید :

«....سعید امامی اعتقاد داشت که مخالفین جمهوری اسلامی باید از دم تیغ گذرانده شوند و در این زمینه ها هم تجربه داشت به هر حال کسی بود که مسئول امنیت کشور بوده٬صدها عملیات برون مرزی موفق داشته....»

آری ٬علی فلاحیان در قدو قامت وزیر اطلاعات دست در دست سعید امامی ـ که به زعم وی اندیشه های بلندی داشت ـ نهاد و بر خلاف نظر اداره کل جذب و هدایت پرسنلی(گزینش) وزارت اطلاعات که سعید امامی را فاقد صلاحیت دانسته بود ٬ مسئول امنیت کشور نمود و معاونت امنیت وزارت اطلاعات را که عالیترین و مهم ترین منصب آن وزارتخانه است را به وی داد امری که هرگز هم بخاطر آن مورد بازخواست قرار نگرفت . با هم یکبار دیگر گوشه هایی از اطلاعیه دادسرای نظامی تهران پیرامون سعید امامی را می خوانیم :

«.....چگونگی ورود و گزینش این افراد و ارتقائشان در وزارت اطلاعات از لحاظ مدیریتی قابل بحث و بررسی است....

اطلاعیه ۱۷/۴/۷۸ سازمان قضائی نیروهای مسلح »



علی فلاحیان هشت سال در وزارت اطلاعات تاخت و دام می نهاد و سر حقه باز می کرد و آغاز مکر با فلک حقه باز کرد اگر نگاهی دوباره به دفاعیات وی در مجلس از خودش به هنگام اخذ رای اعتماد بیندازیم می بینیم که وی یکی از کارنامه های درخشانش را اینگونه عنوان می کند : ...اینهمه مصاحبه هایی را که برادران عزیز دیده اند از متهمین و یا کارهایی که وزارت اطلاعات در این زمینه کرده و با کارهای ایدئولوژیکی که شده متهمان خودشان پی به حقیقت برده اند.....

منظور فلاحیان از این «کارهای ایدئولوژیک» البته همان شوهای ندامت و خودزنی هایی بود که برادر سعید امامی با اندیشه های بلندش از متهمین ضبط کرده و در برنامه هایی همچون «هویت» گنجانده است . با هم یکی از این «کارهای ایدئولوژیک» را بازخوانی می کنیم :

آقایان غلامحسین میرزا صالح ٬ عزت الله سحابی و سعیدی سیر جانی توسط وزارت اطلاعات و یا بهتر بگویم معاونت امنیتی خودسرانه زیر نظر سعید امامی بازداشت می شوند و در بازداشتگاه های ۲۰۹ و توحید و خانه های امن که به «مراکزمشاوره» در زمان وزارت آقای فلاحیان مرسوم بوده اند نگهداری و از آنها ابتدائا به ضرب ارعاب و تهدید و سپس شکنجه و دست آخر ترفند فیلمبرداری بعمل آمده و موارد مطابق میل و نظر سعید امامی و فلاحیان و حسین شریعتمداری ـ که در هر دو دوره وزارت فلاحیان مدیر کل امور اجتماعی و مشاوره وزارت اطلاعات بوده و از دیگر بانیان این پروژه ها ی فیلمبرداری و اخذ مصاحبه بوده ـ ضبط شده و از تلویزیون در قالب برنامه هایی همچون «سراب » ٬ «فریاد خاموش» و «هویت» پخش شده . با هم نگاهی به اظهارات سعیدی سیرجانی در برنامه هویت می اندازیم :

«اونچه که باعث شد من امشب خودم خواهش کنم که بیایند این برنامه را ضبط کنند صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده ٬ولی شاید ده دقیقه پیش یک تلنگر سفتی به روح من خورد......»(۸)

بله براستی این «تلنگر سفت »چگونه به سعیدی سیرجانی خورد و چه بوده است که باعث شد تا یک هفته پس از ضبط این برنامه در ۶/۹/۱۳۷۳ ایشان در بازداشتگاه توحید دار فانی را وداع بگوید؟(۹).

بله این ماجرای سعیدی سیرجانی و فوت و بهتر بگوئیم قتل مظلومانه وی در چنگال وزارت اطلاعات آنچنان مایه مباهات فلاحیان و سعید امامی بود که ایشان در هر فرصتی از آ» یاد می کردند ٬سعید امامی در سخنرانی تاریخی خود در دانشگاه همدان آنچنان با ولع از نحوه اعتراف گیری و برخورد خلاف انسانیت خود با وی گفته است که انسان برایش این پرسش ایجاد می شود که اگر «چنان تلنگر سفتی »به خود سعید امامی ویا همسرش وارد می شد چه عکس العملی از خود نشان می دادند ؟ البته این سئوالی است که بعدها جوابش را می یابیم وقتی به فیلمهای بازجویی سعید امامی و فاطمه . گ ٬ همسر سعید امامی نگاه می اندازیم که به چه انحرافات اخلاقی ای اعتراف کرده اند ؟!

از دیگر افرادی که در این برنامه شرکت داشته اند مهندس عزت الله سحابی بوده است ٬ایشان نیز به اتهام بی اتهامی ؟توسط سعید امامی در ۲۳/۳/۱۳۶۹ بازداشت و پس از گذشت شش ماه در ۵/۹/۱۳۶۹ آزاد شده در طول بازداشت ایشان پس از اقناع که صرفا به منظور کار کارشناسی و استفاده از نظریات شما در مورد ملی مذهبی ها می خواهیم شنونده نظرات شما باشیم با استفاده از دوربین مخفی از وی مصاحبه تصویری گرفته می شود . پس از آنکه برنامه هویت از تلویزیون پخش شد مهندس سحابی در ماهنامه ایران فردا درباره چگونگی و چرایی ضبط این اظهارات توضیحی دادند که از نظر می گذرد :

«اظهاراتی را که در سال ۱۳۶۹ و در شرایط بد و خاص زندان بیان شده است بر خلاف نیت٬ و تصور اولیه و علاقه گوینده آن در سطح وسیع در معرض دید میلیونها بیننده قرار دادن به چه معناست؟»(۱۰)

همچنین است آقای غلامحسین میرزا صالح که در تاریخ ۷/۷/۱۳۷۱ ربوده شده و در آخر معلوم می شود که نامبرده در بازداشت وزارت اطلاعات است و پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود ٬در برنامه هویت غلامحسین میرزا صالح متهم به انحرافات عدیده و مامور سازمان سیا به منظور نفوذ در دانشگاهها به جهت اهداف «براندازانه» می شود و جای این سئوال هم پیش نمی آید که پس چرا این عنصر خطرناک پس از گذشت ۲۱ روز آزاد می شود و کسی کاری به ایشان ندارد؟! . البته غلامحسین میرزا صالح درباره این بازداشت و اتهامات گفتنی هایی دارد :

«....روندی است شوم و خطر ناک که به علت تکرار مکرر در این دو دهه به امری عادی تبدیل شده است ....این چه بساط شاه و لله امنیتی ـ قضایی ـیا کمدی تراژیکی است که به خانه شهروندی هجوم می برند و پس از تقریبا نصف روز جستجو برای یافتن اسلحه و بمب و اعلامیه و.... دست آخر تنها چیز مشکوکی که در آن می یابند و همراه صاحب خانه حیرت زده و منگ با خود می برند یک قطعه عکس شاملو ٬پاسپورت٬دفترچه تلفن و یک برگ دعوتنامه دانشگاه ملی برای ادامه تدریس است .... مدت بازداشت من در انفرادی ۲۱ روز بود و در طی این مدت از بازجوئیها و تهدیدات و ارعاب و.... که بگذریم ٬هیچ نوع محکمه و دادگاهی برای رسیدگی به اتهامات وارده تشکیل نشد !! غروب روز بیستم با عصا کشی فرد همراه به دفتر آقای محسنی اژه ای راهنمایی شدم و ده پانزده دقیقه بعد ایشان گفتند که پس از سپردن یک میلیون تومان وجه نقد آزادم!... و اگر هم کسی پرسید بگو به خاطر مشروبخواری و مستی گرفتنت!!!! .....»

میرزا صالح اشعار می دارد که خانواده وی به هیچ وجه در جریان بازداشت وی نبوده اند و خود وی نیز که امکان اطلاع رسانی نداشته است و در نتیجه در این مدت :

«قلب خواهر بیمار من بیمار تر شد چرا که هفت روز تمام در مرده شوی خانه تهران [احتمالا منظور ایشان پزشکی قانونی بوده است ] نشسته و صورت هزاران مرده را برای یافتن من نگریسته....»

آری این تنها یکی از همان کارهای درخشان «ایدئولوژیکی» علی فلاحیان بوده است . اخذ مصاحبه هایی که ایشان با افتخار از آن یاد می کردند . اما ایشان در کسوت وزیر اطلاعات با بازوان پرتوان و اندیشه های بلند سعید امامی و دیگرانی همچون مهرداد عالیخانی در آخرین سال وزارتشان سال ۱۳۷۵ دیگر هر چه تیر در ترکش داشتند رو کردند و بقول هاشمی رفسنجانی «جان دادند برای اینکه تهدیدها را از اسلام دور بکنند» از آن جمله کارهای مهم و ایدئولوژیکی !که ایشان در این سال آخر انجام دادند ماجرای فرج سرکوهی و به دره افکندن اتوبوس حامل نویسندگان بود که آنها را با هم مرور می نمائیم :

در چهارم مرداد سال ۱۳۷۵ عوامل معاونت عملیات وزارت اطلاعات (که در آنزمان مهرداد عالیخانی متصدی آن بود) به منزل وابسته فرهنگی سفارت آلمان بر خلاف عرف و شئون دیپلماتیک یورش برده و هوشنگ گلشیری٬محمد علی سپانلو ٬فرج سرکوهی٬مهرانگیزکار ٬روشنگ داریوش و سیمین بهبانی را بازداشت نموده و پس از اعزام آنها باچشمان بسته به یکی از خانه های امن(همان مراکز مشاوره)و گفنگوی مصطفی کاظمی (معاون امنیت وقت وزارت اطلاعات) با آنها و تهدید و ارعابشان که کاسه صبرمان دیگر از دست شما لبریز شدن و بار دیگر پای جوخه اعدام همدیگر را ملاقات خواهیم کرد ! آزاد می شوند .

ده روز بعد و در ۱۴/۵/۱۳۷۵ که هیاتی از نویسندگان ایرانی عضو کانون نویسندگان که برای بازدید و شرکت در مجامع فرهنگی و ادبی عازم کشور ارمنستان بودند با سناریویی از پیش تهیه شده با تعویض راننده اتوبوس و سپردن آن به خسرو براتی (همانی که بعدها در تیم قتلهای زنجیره ای نیز مشاهده شد )در نظر فلاحیان و محفل اطلاعاتی اش بوده که در نیمه های شب هنگامیکه نویسندگان در خواب بوده اند اتوبوس به دره افکنده شود که البته با هوشیاری تنی چند از نویسندگان ماجرا لو می رود و جلوی براتی را می گیرند ٬جدال لفظی بین نویسندگان و براتی در می گیرد و نهایتا اتوبوس در اولین پاسگاه متوقف می شود واینجا بوده که نویسندگان شاکی همگی در سالنی چندین ساعت بازداشت می شوند و براتی که متهم بوده براحتی در حیاط پاسگاه قدم می زده و با تلفن فرماندهی پاسگاه مدام مشغول تلفن زدن بوده تا اینکه پس از گذشت چهار ساعت نهایتا مهرداد عالیخانی در میان نویسندگان می آید و می گوید :«این هم آخرین هشدار ! در ماجرای سعیدی سیرجانی ما حجت را برایتان تمام کردیم و پیغام فرستادیم ٬نشنیدید!». سپس از تمامی نویسندگان تعهد می گیرند که از این ماجرا جایی حرفی به میان نیاورند .

حول و هوش یکماه بعد در ۲۰/۶/۱۳۷۵ فرج سر کوهی توسط دایره عملیات واحد تحقیقات فرهنگی مطبوعاتی ( زیر نظر اداره کل امور اجتماعی و مشاوره به تصدی حسین شریعتمداری ) بازداشت و دوروز بعد در شامگاه ۲۲/۶/۱۳۷۵ آزاد می شود خبر آزادی وی بطرز کاملا مشکوکی در رسانه ها (تلکس خبرگزاری ایرنا ٬و روزنامه های دست راستی ای همچون کیهان و رسالت ) منتشر می شود ٬اما چندی بعد مجددا توسط عوامل زیر نظر سعید امامی و حسین شریعتمداری(۱۳) در تاریخ ۱۳/۸/۱۳۷۵ ربوده می شود و بعد از چندی اعلام می شود که فرج سرکوهی را به هنگام خروج غیر قانونی از کشور بازداشت کرده ایم ! فرج سرکوهی البته خود تمامی این اعمال را در نامه ای بطور مفصل شرح داده است (۱۴).

رسوایی این ماجرا به حدی رسید که وقتی خبرنگار ایتالیایی از هاشمی رفسنجانی درباره سرنوشت سرکوهی سوال می کند هاشمی می گوید :«...به نظر من هم قضیه مقداری مبهم و باعث تعجب است...آن آقا برای ما هم یک معما شده است ....البته من دارم همه گزارشهای مربوطه را بررسی می کنم تا ببینم ماهیت قضیه چیست ؟...» .

فرج سر کوهی در حالی در بازداشت و در خانه امن وزارت اطلاعات نگهداری می شد که می بایست در شرایطی مشابه با آنچه بر سر پیروز دوانی و سعیدی سیرجانی آمد قرار گیرد و به نکاتی که تیم عملیاتی و کارگردانان برنامه هویت می خواستند اعتراف کند و بعد هم فوت بنماید ! اما از آنجا که ماجرا به حدی بزرگ شد که حتی دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت نیز زیر فشار دول خارجی قرار گرفت از استفاده اعترافات وی در برنامه هویت صرفنظر شد و ترتیبی دادند که سریعا وی در دادگاه انقلاب نمایش وار محاکمه گردد و فقط بخاطر نگارش آن نامه افشاگرانه به یک سال زندان محکوم شود و هیچ اشاره ای هم به دیگر اتهامات وی از جمله خروج غیر قانونی که در اطلاعیه پیشین وزارت اطلاعات هم آمده بود نکردند.

فلاحیان البته به غیر از شاهکارهای ایدئولوژیکی امنیتی!و اطلاعاتی که شرح گوشه هایی از آن رفت «فعالیتهای طلایی» دیگری نیز داشته است که از آن جمله فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات در طول هشت سال تصدی وی بوده است .در دوره فلاحیان وزارت اطلاعات وارد عرصه فعالیتهای اقتصادی شد که پیامدهای بسیار ناگوار و غیر قابل انکاری برای اقتصاد و سرمایه گذاری ایران داشت ٬هاشمی رفسنجانی به عنوان مدیر فلاحیان خود درباره اینگونه اعمال و علل آنها می گوید :

«اینها یک اجازه محدود داشتند مثل بقیه سرویسهای جاسوسی دنیا ٬پوششهایی برای خودشان داشته باشند از قبیل شرکتهای تجاری ٬نمی توانستند که به عنوان مامور اطلاعات در همه جا باشند و در دنیا ارتباطهایی داشتند ٬این هم بر می گردد به دوره جنگ . این در دوره من شروع نشده است . جنگ بود و ما می خواستیم از بازار سیاه کالا بخریم و با فروشندگان اسلحه ارتباط داشته باشیم . این هم کار هر کسی نبود یک شرکت معمولی که نمیتوانست این کارها را بکند ٬ابزارهای اطلاعاتی لازم را هم داشته باشد به همین دلیل به وزارت اطلاعات اجازه داده شد که از این پوششها استفاده کند ....(۱۵)»

البته از معماهای شگفت انگیزی همچون خرید سلاح از اسرائیل و کارخانه های اسلحه و مهمات سازی آمریکایی همچون شرکت « تله راین » وکارخانه های سلاح جورج بوش که چگونه در خفا توسط ایران صورت می گرفت و چگونه پورسانت آن بین افرادی همچون هاشمی٬ فلاحیان ٬محسن رفیق دوست و هادی غفاری تقسیم می شد ٬که بگذریم این کلام هاشمی را در ایام زمان جنگ می توانیم به نوعی قبول کنیم و برای امنیت ملی کشور توجیه نمائیم اما دولت هاشمی درست زمانی بر سر کار آمد که دیگر جنگی در میان نبوده است ! و علی فلاحیان که از مرداد سال ۱۳۶۸ رسما به عنوان وزیر اطلاعات برگزیده شد درست یکسال از پایان جنگ گذشته بود و این در حالی است که اوج فعالیتهای اقتصادی این وزارتخانه درست از همین سالها بوده است .

در خلال همین سالها (۱۳۶۸ـ ۱۳۷۵) بوده است که رانتهای اقتصادی ای در پرتو فعالیتهای امنیتی با نامهایی همچون «حق کشف » و «سهم وزارت » وضع می شود در همین سالها بود که ترانزیت مواد مخدر توسط وزارت اطلاعات ایجاد شد (امری که گر چه در زمان جنگ به بهانه تامین بخشی از هزینه های جنگ هم انجام می گرفت اما در زمان وزارت فلاحیان که البته دیگر جنگی هم در میان نبود بصورت چشمگیری و گسترده هم ازطریق زمین و هم از طریق هوا انجام می شد که در همین رابطه بعدها فاطمعه قائم مقامی و سیامک سنجری که بقول فلاحیان «اطلاعات اضافی» داشتند٬ از میان برداشته شدند .)

فلاحیان با ایجاد بازار سیاه و رقابتهای کثیف تمامی رقبای «غیر خودی»را با نام «پروژه مبارزه با ثروتهای باد آورده»حذف و یا از صحنه بدور می کردند آنگاه با توقیف اموال و دارائیهای آنها فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات را بسط می داد ٬بطور مثال هنگامیکه از طریق رقابت سالم وآزاد نتوانست با شرکت «ایران مارین سرویس » کنار بیاید ٬ابتدا آقای سعیدی مدیر عامل آنرا بازداشت و سپس با دادگاهی فرمایشی زیر نظر رفیق هم مدرسه ای و شریک خود محسنی اژه ای آنرا محاکمه و اموال وی را توقیف نموده ـ این پرونده البته کارش به یکی از رسوایی های بزرگ وزارت اطلاعات کشید که حتی در مطبوعات مستقل از حاکمیت نیز درج شد ـ .

ویا هنگامیکه «اکبر خوش کوش» عضو ارشد معاونت عملیات بخش اروپا از ماموریتهای تروریستی در خارج از کشور فارغ می شد با توجیه اینکه «اکبر پول خون خویش را می گیرد !»دست وی را در هر گونه فعالیتهای اقتصادی باز می گذاشت ٬اما حقیقت چیز دیگری بود؛

اکبر خوش کوش پول خون دیگران را می گرفت ٬وی از آنچنان حاشیه امنی برخوردار بود که حتی اگر در پرونده های اختلاس و کلاهبرداری کلان و فاحشی همچون پرونده «برادران افراشته» نیز گرفتار می شد ٬محسنی اژه ای با این یار خودی کاری نداشت و دیگر همکاران وزارتی در گیر فعالیتهای اقتصادی در می یافتند که حاشیه امن همچنان پا برجاست و سخت تر و کوبنده تر می تاختند !

اکبر خوش کوش که به ثروتهای باد آورده رسیده بود از قبل و رهگذر همین سرمایه ها در نیاوران و با پشتوانه مسقیم فلاحیان زمینی را که متعلق به یکی از زمین داران قدیمی نیاوران بود با برچسب «مرفه بی درد» تصاحب نمود و ساختمانی مجلل در ۷۵۰ متر مربع در سه طبقه بنا نمود و در یک طبقه آن خود و در طبقات دیگر نیز سعید امامی و مصطفی کاظمی را ساکن کرد تا دیگر احدی هم جرات نکند به وی حرفی بزند!

باز برای مثال در تغییر و نوسان ناگهانی ساخت و ساز در تهران وزارت اطلاعات در یافت که نان در بسازو بفروشی است و لذا ضمن آلوده کردن دیگر رقبا و حذف مابقی وارد این صحنه تجاری شد در همین گذر بود که وزارت اطلاعات سعی در حذف «برادران افراشته» که از یکی از بزرگترین مقاطعه کاران و برج سازان تهران بودند داشته تا از این رهگذر بتواند منافع آنها را نیز تصاحب کند ٬لذا ابتدا اکبر خوش کوش را به نزد آنها فرستاده و با آلوده کردنشان زمینه را برای بازداشت و محاکمه شان توسط محسنی اژه ای فراهم نماید .

در آن دادگاه بود که البته بخاطر اظهر الشمس بودن تخلفات اکبر خوش حتی محسنی اژه ای هم نتوانست نقش وزارت اطلاعات را در این اختلاس پاک کند !و دست اکبر خوش کوش در معاملات غیر قانونی موبایل روشد اما قاضی محسنی اژه ای هرگز وی را نه بازداشت کرد و نه محاکمه و وی صرفا به عنوان مطلع در دادگاه حضور یافت و رفت !.درجلسه پنجم دادگاه برادران افراشته ٬آقای داوود افراشته از متهمان همین پرونده نحوه کلاهبرداری اکبر خوش با استفاده از رانت امنیتی اش را شرح می دهد :

«....در سال ۱۳۷۳ اکبر خوش کوش برای ساختن ساختمانی به من مراجعه کرد و کمک خواست که در قبال این کار وی طی قراردادی که بین شرکت مخابرات و «شرکت فران[شرکت پوششی وزارت اطلاعات]بسته شده بود و در آن عنوان شده بود ۳۰۰ دستگاه موبایل گرفته شود را یادآور شد و گفت که مایل است ۱۰۰ دستگاه آنرا به من بفروشد که بعد من بابت خرید ۱۰۰ میلیون تومان چک به وی دادم و قرار شد چند روز بعد هم موبایلها را تحویل بدهد .

بعد از مدتی در تماس با وی برای تحویل موبایلها وی گفت شرکت کم کاری کرده و از من خواست تا در تماس با دوبی از آنجا گوشی خریداری و بعد از تحویل به فرودگاه به نام «اکبر اکبری» [نام مستعار وزارتی اکبر خوش]به تهران آمده و پس از ورود گوشیها در عرض۳ تا ۴ ماه وی فقط ۲۹ دستگاه تلفن به من تحویل داد و حتی تعدادی را نیز به شخصی بنام همایون طوسی فروخت ٬ولی بعدها به علت تاخیر در تحویل ما تقاضای پولمان را کردیم که ایشان نمی دادند و تهدید می کردند بالاخره پس از مدتها دوندگی توانستیم از وی بصورت چکی بلند مدت بگیریم .

محسنی اژه ای: در سال ۱۳۷۳ بین شما و خوش کوش گوشی موبایل مبادله می شد آیا خط هم می گرفتید ؟چگونه از شرکت مخابرات خط می گرفتید؟

داوود افراشته: من نمی گرفتم و این قرارداد بین شرکت مخابرات و شرکت فران بود !

محسنی اژ ای: به شما چگونه تلفن همراه می دادند؟

داوود افراشته : گوشی را به من می دادند و فتوکپی شناسنامه می گرفتند و بعد بنام زده و به آدرس خریدار قبض صادر می شد بدون حتی یکبار مراجعه به شرکت مخابرات ! خوش کوش همین طور به چندین نفر تلفن فروخت و من فقط از طریق دوبی و توسط آقای خجسته [مهدی خجسته برادر زن سید علی خامنه ای] گوشی موبایل خریداری و از طریق هواپیما به تهران انتقال می دادم

محسنی اژه ای: قیمت دستگاه با خط چه مقدار بود؟

داوود افراشته: ۲/۱ میلیون تا ۳۸/۱ میلیون تومان که مابین یک میلیون و ۹۰۰ تا دومیلیون می فروختیم .

محسنی اژه ای: شما می دانستید که واردات تلفن همراه ممنوع است ؟

داوود افراشته: بله! ولی این کالا شاید تحت نام دیگری وارد می شد چون تنها شرکت مخابرات عهده دار وارد کردن این کالاست [اکبر خوش کوش گوشی ها را تحت نام کالای امنیتی وارد می کرده و افراشته در دادگاه هم حتی جرات بیان این موضوع را بطور مستقیم نداشته ]

محسنی اژه ای : شما ۴۳ دستگاه را در چه ظرف زمانی گرفتید؟

داوود افراشته : حدود ۳ ماه طول کشید و می گفتند شرکت فران به ما گوشی نمی دهد ولی خوش کوش گوشی تحویل می گرفت و خودش می فروخت»(۱۶).

آری فلاحیان با نام «مبارزه با تهاجم فرهنگی» اندیشمندان و روشنفکران و دگر اندیشان را توسط سعیدامامی از صحنه بدر می کرد و با نام «مبارزه با ثروتهای باد آورده» نیز توسط اکبر خوش کوش سرمایه داران غیر خودی را از صحنه حذف می کرد ٬کارخانه های خصوصی را ملی اعلام می کرد و بعد با شعار «خصوصی سازی »آنها را نصف قیمت به یکی از ایادی اش می فروخت و بعد آنها هم به قیمت کلان به دیگران می فروختند و از این رهگذر برای خود و ایادی اش «حق کشف» و برای وزارت اطلاعات هم «سهم وزارت» به جیب می زدند .و بر همین اساس بود که بازجویان و محققان معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات که می بایست بدنبال کشف حقیقت باشند با تعزیر و شکنجه امثال «سعیدی »ها و :افراشته »ها واعدام «فاضل خداداد»ها بدنبال «حق کشف »بودند تا حق و عدالت !

علی فلاحیان در وزارت اطلاعات آنچنان برج و باروی مستحکمی برای خود ساخته بود که در دولت دوم هاشمی در تابستان ۱۳۷۲ هنگامیکه وی کابینه خویش را به مجلس معرفی می کرد برای معرفی و دفاع از فلاحیان وقیحانه به همین بسنده کرد که : «آقای فلاحیان هم که کسی جرات ندارد به ایشان رای اعتماد ندهد!!» .واین سخن البته کلام حقی بود ٬ترسی که هاشمی به آن اشاره می کرد واقعی بود که بعدها خود هاشمی را نیز ذر برگرفت :

بدنبال وقوع قتلهای پائیز ۱۳۷۷ و فشار افکار عمومی و رسانه ها و کنکاش ایشان صحبت از قتلهای زنجیره ای دامنه داری آمد که و آماری در حدود ۸۰ قتل نخبه و دگر اندیش نمایان شد که در زمان دولت هاشمی و وزارت فلاحیان انجام گرفته بود ٬هاشمی سخت در مظان اتهام قرار گرفته بود و در اینجا بود که هاشمی سعی کرد برای فرار از اتهام و پاسخگویی مسئولیت قتلها را بر عهده فلاحیان بگذارد :

«...شناختی که از من هست این است که نوعا با حرکتهای افراطی مخالفم ....درباره باند سعید امامی ٬در دوران من برای ما مشخص شد که با سیاستهای جاری کشور ازجمله تشنج زدایی آنها مخالف هستند ٬اینها موشک بردند به یک کشور خارجی (۱۷)و آنها هم پیدا کردند . از داخل وزارت اطلاعات قضیه را پیگیری کردیم و ثابت شد . رهبری و من به وزارت اطلاعات گفتیم که اینها باید کیفر ببینند ....(۱۸)»

و بعد نیز هاشمی جلو تر رفت و مدعی شد که به فلاحیان حتی گفته است که سعید امامی و باندش را برکنار کند و حتی تاریخ دستور برکناری سعید امامی را در دفتر خاطرات خود ثبت کرده است ٬یعنی به نوعی خواست اعلام بکند که اگر هم تخلفی بوده است از ناحیه فلاحیان وسر پیچی وی بوده است نه وی !!

اینجا بود که فلاحیان که تا قبل از آن حتی حاضر نشده بود به وقوع قتلها و این اعمال خلاف اشاره هم بکند زبان باز کرده و گفت :«وزیر اگر قرار باشد پاسخ دهد به همراه رئیس خود باید حاضر شود !!» (۱۹) و از این به بعد بود که هاشمی ساکت شد ودیگر هرگز درباره این موضوع سخنی به میان نیاورد و پس از این سکوت ناگهانی هاشمی بود که وقیحانه باردیگر فلاحیان به هاشمی و همگان فهماند که نباید درباره وی حرفی بمیان آورند :«معلوم می شود که با اینکه دیگر ما وزیر نیستیم و مسئولیتی هم نداریم اما هنوز همه از سایه ما هم می ترسند ... (۲۰)» .

آری نه تنهامردم بلکه عالیجناب هاشمی هم از وی می ترسد چرا که فلاحیان همانطور که خود گفته بود بالاخره ...«در مسائل امنیتی بنده توانا هستم ...»و با بکار گیری افرادی که «اندیشه های بلندی »دارند توانست محفل اطلاعاتی ای را راه اندازی کند که بنا به اطلاعیه دادسرای نظامی تهران : «بنام دین و حکومت اسلامی و مبارزه با تهاجم فرهنگی و ضد انقلاب دست به اعمال ننگین زدند ».

پس باید هم از «سایه» فلاحیان ترسید چراکه وی آنچنان «توانا» هست که حتی هاشمی را نیز به سکوت وادارد و همانطورکه بریا دگراندیشان را به تیمارستانهای روانی مجمع الجزائر گولاگ می فرستاد وی هم هرکسی را که به زعمش دگر اندیش و ضد انقلاب بود به «مراکز مشاوره » و بازداشتگاههای مخوفی همچون الغدیر و وصال و توحید و ۲۰۹ می فرستاد . وی آنچنان «توانا» هست که در حالیکه دیگر وزیر نیست و هیچ مسئولیتی هم ندارد وقتی در روز روشن فرزندش با اسلحه فردی را بکشد نه تنها کسی جرات نکند قاتل را محاکمه کند بلکه تازه مقتول را هم به محاق محاکمه بکشاند ....

اما فلاحیان با تمام این اوصاف باید بداند که :

نردبان این جهان ما ومنی است عاقبت این نردبان افتادنی است

لاجرم هرکس که بالاتر نشست گردن او سخت تر خواهد شکست

درست است که امروز همه نه از فلاحیان بلکه از تمامی امثال او «حقانی»ها می ترسند اما ترس تا زمانی است که پرچم جمهوری اسلامی بر بالای سرشان است و این روزها نه من که همه صدای شکسته شدن میله های این پرچم را به وضوح و گویایی می شنوند ..............

امیر فرشاد ابراهیمی

پانویس:

۱ - ویژه نامه انتخاباتی علی فلاحیان در مجلس خبرگان رهبری - حوزه اصفهان

۲ و ۳ - بی شمار مستندات و ناگفته هایی در این زمینه می باشد که بزودی فاش خواهم ساخت .

۴ - مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی ۶/۶/۱۳۶۸

۵ - پیشین

۶ - پیشین

۷ - سیاستگزاران و رجال سیاسی در روابط خارجی ایران ـدفتر مطالعات سیاسی و بین الملل ـ ص ۱۴۷

۸ - هویت ـ موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان ـ ص ۲۸۹

۹ - با توجه به اینکه خود نیز در آنزمان از عوامل ساخت برنامه هویت بوده ام ٬مصاحبه ام در این زمینه که در سایت «گفتنی ها »موجود است در این رابطه خواندنی است .

۱۰ - ماهنامه ایران فردا ـ شماره ۲۶

۱۱ - غلامحسین میرزا صالح ـ روزنامه صبح امروز ـ۲۷/۵/۱۳۷۸

۱۲ - دو روز بعد از فوت سعیدی سیرجانی تعدادی از نویسندگان و فعالان کانون نویسندگان را ضمن احضار به یکی از «مراکز مشاوره» و یا همان خانه های امن !! وزارت اطلاعات می برند و در آنجا سعید امامی به آنها می گوید : «هیچ نوع خبر و سخن و مراسمی نباید برای وی داشته باشید ٬هنگامیکه یکی از حاضران [ظاهرا صالحیار] سئوال می کند که پس ما چه باید بکنیم ؟ سعید امامی هم می گوید :«روزنامه کیهان را بخوانید خودتان می فهمید!» .

۱۳ - سعید امامی آنزمان مدیر کل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات بوده است و طبیعتا نمی بایست در حوزه های اطلاعاتی و عملیاتی وارد عمل شود ٬فلذا نتیجه گیری می شود که یا این تغییر پست سعید امامی صوری بوده است و یا این بازداشت خودسرانه و زیر نظر محفل اطلاعاتی فلاحیان - امامی بوده است

۱۴ - نامه فرج سر کوهی در داخل و خارج از کشور با همت پیروز دوانی در سطح وسیعی منتشر شد و ماهنامه پیام امروز هم نیز متن کامل آنرا در شماره ۲۳ خود در مرداد ۱۳۷۸ بعدها منتشر کرد

۱۵ - روزنامه همشهری ـ ۲۰/۱۰/۱۳۷۸

۱۶ - گوشه هایی از گردش کار پرونده دادگاه برادران افراشته ـ روزنامه اطلاعات ـ۳/۷/۱۳۷۶ توضیح اینکه مطالب داخل [ ] از نویسنده این نوشتار می باشد

۱۷ - در این رابطه و کشتی خیار شور حامل موشک به بلژیک بطور کامل در مقاله « اسم رمز اکبر هاشمی »توضیح داده ام

۱۸ - روزنامه همشهری ـ۲۰/۱۰/۱۳۷۸

۱۹ و ۲۰ - روزنامه قدس ـ ۳۰/۶/۱۳۷۸

....

"...آقای عزت شاهی در بخشی از خاطرات خود به زمانی می‌پردازد که آقای ناطق نوری وزیر کشور شد و "کمیته را تحویل علی فلاحیان" داد. می‌نویسد:«دیگر نور علی نور شد! مشکلات ما تازه شد.»

عزت شاهی خبر از آن می‌دهد که در دوره ریاست آقای فلاحیان بر کمیته، تهیه بولتن از وقایع و ارسال آن برای مسئولین نظام – امری که بطور معمول بر عهده نهادهای امنیتی است – در دستور کار کمیته قرار گرفت.

او سپس با اشاره به استعفانامه‌ای که همان زمان در اعتراض به عملکرد فلاحیان در کمیته نوشته و در آن به "بریز و بپاش و اسراف در تمامی شئون و مراتب کمیته" اشاره کرده، می‌نویسد:« آنها می‌خواستند کمیته را شبیه سازمان "سی آی ای" کنند. یگان دریایی و یگان هوایی درست کردند، قایق و هلی کوپتر خریدند، پادگان و لشگر به وجود آوردند. و چون حساب و کتابی نبود، هرکسی هرطور می‌خواست عمل می‌کرد. سلیقه‌ای و برحسب ارتباطاتش عمل می‌نمود، نه بر اساس مصوبات مجلس و دولت. و با همین رویه مقدار متنابهی اسلحه و مهمات خریدند.»

عزت شاهی سپس می‌گوید که «بعدها این روند در وزارت اطلاعات آقای فلاحیان نیز دنبال شد و درواقع این وزارتخانه در دوره او بیشتر به وزارتخانه بازرگانی و تجارت می‌ماند تا اطلاعات».

آقای شاهی مدعی است در استفعانامه خود خطاب به فلاحیان نیز آورده است: «شمایی که دچار این اسراف‌ها شده‌اید و برای خودتان برو و بیایی درست کرده‌اید، ماشین ضدگلوله سوار می‌شوید، محافظ دارید و دفتر و دستکی به هم زده‌اید...اگر وحشت دارید روزها در ملاء عام ظاهر شوید، شما که ماشین و امکانات دارید شب سری به قبرستان شهدا بزنید.» " از خاطرات عزت شاهی از علی فلاحیان

....


نوشته ها درباره علی فلاحیان

http://amirihosain.blogfa.com/post-169.aspx

– دکتر علیرضا نوری زاده – ناگفته ها – در پرونده ی قتل های زنجیره ای .
– دکتر علیرضا نوری زاده – فلاحیان مردی برای همه فصول جنایت .
– امیر فرشاد ابراهیمی – مروری بر مرگ سعید امامی و نقش هاشمی و رضائی ها .
– دکتر علیرضا نوری زاده – گزارش قتل ها و اعترافات سعید امامی .
– دکتر علیرضا نوری زاده – سونای زعفرانیه 1.
- دکتر علیرضا نوری زاده – سونای زعفرانیه 2.
- دکتر علیرضا نوری زاده – سونای زعفرانیه 3.
- دکتر علیرضا نوری زاده – سونای زعفرانیه 4.
– امیر فرشاد ابراهیمی – سعیدی سیرجانی برای مردنش هنوز زودبود .
–امیر فرشاد ابراهیمی – سعید امامی کیست!؟.
– امیر فرشاد ابراهیمی – قتل فریدون فرخ زاد و حواشی آن!.
– امیر فرشاد ابراهیمی – من علی پنجاه و شش سال دارم!